متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


A_M_I_R2226
A_M_I_R2226
۱۳۹۴/۱۲/۱۰

خیلی وقته عادت کردم
که دیگه به کسی عادت نکنم
چون بعضــعیــا
با تمام وجودشون بی وجودن!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

نوشتم بی" تـو" غمگینم ،
........ نوشتم بی" تـو" افسرده ،
مرا با این صفت ها هم ،
........ تجسم کردی و رفتی .

نوشتم بعد" تـو" شبها ،
دل من ماندِه و غمها ،

"تـو" با غمهای این شبها ،
....... تفاهم کردی و رفتی .

شنیدی عشق در قلبم ،
عمیق و بی نهایت بود ،

گمانم بر دل کوچک ،
....... ترحم کردی و رفتی .

نوشتم بین صد واژه ،
مرا پیدا کن و برگرد ...
میان شعرها اما ،
.... مرا گم کردی و رفتی ....

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻨﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﻨﺮ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﻮ ؛ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻤﺎﻥ !
ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻮ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﭙﯿﺪﻥ
ﻭ ﺗﭙﯿﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ
ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭﺷﺐ
ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ
ﻭ ﺑﺴﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻫﺎﯾﺶ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺯﯾﺒﺎﺋﯿﺶ
ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍﯾﺶ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...

rebecca
rebecca
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

+5
49

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۴

رفتن هم حرف عجیبی است ، شبیه اشتباه آمدن است !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۴

دنیابرات چه سخته وقتی غریبه باشی ، وقتی عزیزی داری ولی پیشش نباشی.

تو این دنیا تو این عالم ، میون این همه ادم ، ببین من دل به کی دادم ، به اون کس که نمی خوادم ، دلم شیشه دلش سنگه ، واسه سنگه دلم تنگه . .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۴

عاشقی با قلب من بیگانه شد
خنده از لب رفت و یک
افسانه
شد
حس و حالی بعد عشق آمد پدید
بعد آن شب زندگی
غمخانه
شد

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۴

خواستن همیشه توانستن نیست

گاهی فقط درد بزرگی است که تا ابد بر دل میماند

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۴

دلـت را بتـکان!
غصه‌هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن …
دلت را بتکان!
اشتباه‌هایت وقتی افتاد روی زمین،
بگذار همانجا بماند؛
فقط از لابه‌لای اشتباه‌هایت، یک تجربه را بیرون بکش،
قاب کن و بزن به دیوار دلت …

دلت را محکم‌تر اگر بتکانی
تمام کینه‌هایت هم می‌ریزد،
و تمام آن غم‌های بزرگ،
و همه حسرت‌ها و آرزوهایت …

حالا آرام‌تر، آرام‌تر بتکان!
تا خاطره‌هایت نیفتد.
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می‌کند؟
خاطره، خاطره است؛
باید باشد، باید بماند …

کافی‌ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد.
یک تکان دیگر بس است!
تکاندی؟
دلت را ببین!
چقدر تمیز شد … دلت سبک شد؟
حالا این دل جای «او» ست.
دعوتش کن!
این دل مال «او» ست …
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا …

و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک «او» …

خـانه تـکانی دلـت مبـارک!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۴

یادتــان باشد اعتــماد المثــنی ندارد ….