اوکی...
برمیگردیم به همون بحث اولیه :d
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
یه نظریه ی جدید! {trol1}
Fighting for what you believe in...
{Trol15}
وقتی آدم برای عقاید و نظریاتش میجنگه، آرامش داره.
چون هدفی داره و داره براش تلاش میکنه.
شاید منظور اینه که وقتی کسی هدفی داره و داره براش تلاش میکنه، با اینکه در سختیه ولی آرامش داره... چون باور داره {h3}
"وقتی آدم برای عقاید و نظریاتش میجنگه، آرامش داره."......جنگ واژه ی مناسبی نیست.....عزضه بهتره.....ما باید تفکراتمونو عرضه کنیم.....جنگ باعث میشه دیگرانو مجبور کنیم یا توانمونو هدر بدیم.....بهتره توانمونو مثبت خرج کنیم.....راههای عرضه ی بهتری پیدا کنیم
"شاید منظور اینه که وقتی کسی هدفی داره و داره براش تلاش میکنه، با اینکه در سختیه ولی آرامش داره... چون باور داره "......جنگ آرامش نمیشناسه
"این مرحله ی خوبیه......ب نظزم وقتی تو این مرحله قدرتمند شدی میتونی ب مرحله ی بعد ورود کنی ک اونوقت در کناره همه هستی و تعادلتم داری و مشکلاته دیکران خستت نمیکنه بلکه فعالتر و زنده ترت میکنه....ولی عجله نباید کرد....اینا خودش تو زمانه خودش اتفاق میوفتن"
زمان {trol19} زمان چی چی هست؟ :d
همچی به موقعش ;)
"ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد"
اما متاسفانه بستگی داره.الانا واقعا بستگی داره... اونایی که باتجربه هستن اطمینانی به کوچکترها د ایده ها و نظراتشون ندارن چون هنوز بهشون چیزی ثابت نشده... نمیشه به قول یا حرف کسی اطمینان کرد چون باید تو طول زمان بفهمیم خوش قوله یا نه و یا اینکه حرفاش معتبره یا نه...
پس اطمینان بستگی به شرایط داره :) کی چی چرا چگونه چه وقت؟
"زمان زمان چی چی هست؟ ".....زمان هم نسبیه
"اما متاسفانه بستگی داره.الانا واقعا بستگی داره... اونایی که باتجربه هستن اطمینانی به کوچکترها د ایده ها و نظراتشون ندارن چون هنوز بهشون چیزی ثابت نشده...".......مشکله شکافه نسلها همینه....هر نسل خودشو میفهمه.....کمتجربه ها پرتجربه هارو قبولندارن و میگن اونا درکشون کمه......پر تجربه ها هم میگن جوونا مغروره کاذبن و فکر میکنن همه چیو میدونن........هردو باید کمی کوتاه بیان وگرنه شکاف همینطور هست
"نمیشه به قول یا حرف کسی اطمینان کرد چون باید تو طول زمان بفهمیم خوش قوله یا نه و یا اینکه حرفاش معتبره یا نه...
پس اطمینان بستگی به شرایط داره کی چی چرا چگونه چه وقت؟"......اطمینان بستگی ب ما داره
اوکی...
برمیگردیم به همون بحث اولیه
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
یه نظریه ی جدید!
Fighting for what you believe in...
وقتی آدم برای عقاید و نظریاتش میجنگه، آرامش داره.
چون هدفی داره و داره براش تلاش میکنه.
شاید منظور اینه که وقتی کسی هدفی داره و داره براش تلاش میکنه، با اینکه در سختیه ولی آرامش داره... چون باور داره
"راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.".....این مرحله ی خوبیه......ب نظزم وقتی تو این مرحله قدرتمند شدی میتونی ب مرحله ی بعد ورود کنی ک اونوقت در کناره همه هستی و تعادلتم داری و مشکلاته دیکران خستت نمیکنه بلکه فعالتر و زنده ترت میکنه....ولی عجله نباید کرد....اینا خودش تو زمانه خودش اتفاق میوفتن
"به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره "......ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد
"کلا تصمیم گیری آرامش میاره.".....ممکنه تصمیم گیری هم آرامش بیاره ولی آرامش موجوده جداگونه ایه:)
"این مرحله ی خوبیه......ب نظزم وقتی تو این مرحله قدرتمند شدی میتونی ب مرحله ی بعد ورود کنی ک اونوقت در کناره همه هستی و تعادلتم داری و مشکلاته دیکران خستت نمیکنه بلکه فعالتر و زنده ترت میکنه....ولی عجله نباید کرد....اینا خودش تو زمانه خودش اتفاق میوفتن"
زمان زمان چی چی هست؟
همچی به موقعش
"ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد"
اما متاسفانه بستگی داره.الانا واقعا بستگی داره... اونایی که باتجربه هستن اطمینانی به کوچکترها د ایده ها و نظراتشون ندارن چون هنوز بهشون چیزی ثابت نشده... نمیشه به قول یا حرف کسی اطمینان کرد چون باید تو طول زمان بفهمیم خوش قوله یا نه و یا اینکه حرفاش معتبره یا نه...
پس اطمینان بستگی به شرایط داره کی چی چرا چگونه چه وقت؟
با کلش موافقم :d
ولی عذابه! {4} {7}
میدونم نباید عذاب باشه اما عذابه :هوف ولی خب دارم روش کار میکنم :)
مخصوصا قبل ;) خیلی برام سخته که بین گزینه ها اونی که از همه درست تره انتخاب کنم...مسئله رو میفهمم، سراغ راه حل هم میرم... اما نمیتونم تصمیم بگیرم... بخاطر همین وقتی بالاخره تصمیم میگیرم آرامش محضه :baghal
"ن اینطور فکر نمیکنم.....دو نوع تنهایی داریم.....تنهاییه مثبت و منفی.....مثبتش اینه ک با خودمون خلوت میکنیم......منفیش اینه ک هیچ دوست و یاوری نداریم و خودمون این حالتو انتخاب نکردیم و مجبوریم......تنهاییه مثبت حدودی داره"
راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم ;) و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.
"نکته اینجاست ک ما تو همون لحظه هم اصلن مطمعن نیستیم ولی آرامش داریم......چون خودمونو آماده کردیم واسه هر نتیجه ای.....ولی امیدواریم نتیجه خوبه نصیبمون بشه"
فکر کنم منظور منم همین بود :d ولی به جای آرامش گفتم اطمینان :) به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره :-?اما کلا تصمیم گیری آرامش میاره... حق با شماس {g3}
"راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.".....این مرحله ی خوبیه......ب نظزم وقتی تو این مرحله قدرتمند شدی میتونی ب مرحله ی بعد ورود کنی ک اونوقت در کناره همه هستی و تعادلتم داری و مشکلاته دیکران خستت نمیکنه بلکه فعالتر و زنده ترت میکنه....ولی عجله نباید کرد....اینا خودش تو زمانه خودش اتفاق میوفتن
"به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره "......ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد
"کلا تصمیم گیری آرامش میاره.".....ممکنه تصمیم گیری هم آرامش بیاره ولی آرامش موجوده جداگونه ایه
"آچمز وضعیتی در بازی شطرنج است که در آن یکی از مهرهها که مهرهٔ آچمز نامیده میشود مجبور است برای دفاع از یک مهره یا خانهٔ ارزشمند در جای خود میخکوب شود. آچمز کردن تاکتیکی موثر برای ایجاد محدودیت در توانایی جابجایی سوارهای حریف است.
در این وضعیت سه مهره شرکت دارند که هر سه آنها در یک خط (ردیف یا ستون یا قطر) قرار میگیرند:
مهرهٔ نخست مهرهٔ آچمزکننده است که مهرهٔ حریف را زیر ضرب گرفته و آن را آچمز کرده است. تنها مهرههایی که میتوانند آچمز کنند مهرههایی با حرکت قطری و طولی-عرضی نامحدود هستند یعنی وزیر، رخ و فیل ولی مهرههای شاه، اسب و سرباز چنین قابلیتی ندارند.
دوم مهرهٔ آچمز شده که مجبور است در جای خود بماند. تمام مهرهها ممکن است در موقعیت آچمز قرار گیرند بجز شاه که باید از موقعیت کیش خارج شود.
مهره سوم یعنی مهرهٔ هدف آچمزی معمولا شاه یا وزیر است اما در برخی وضعیتهای خاص ممکن است مهرههای دیگر یا حتی خانهای که تصرف آن اهمیت خاصی دارد هم باعث آچمز یک مهره شوند.".....قال ویکیپدیا{7}
ب انگلیسی هم میشه : Pin
{e}
آها pin!
کاری که مهره های بابام همیشه با مهره های بیچاره ی من تو بازی میکنن
"چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل"....حرف از لحظه نیست{7}.....حرف از لحظه هاست:d....ما قبل و بعد نداریم.....همون لحظست ک خودشه.....بعدش یه لحظه ی دیگست.....قبلشم یه لحظه ی دیگست{7}
"چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه".....ن عذاب نیست....مسئله ایه ک وجود داره و باید حل شه فقط همین......ما نباید وقتی مسئله ای روبرومونه ازش ناراحت بشیم....بلکه باید بفهمیمش و حلش کنیم:)
"و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه! ".......اینم عذاب نیست......این نتیجه ی شناخته ناقصه ما از محیطه......ما باید خودمونو بروز و اصلاح کنیم تا دفعه ی بعد بهتر عمل کنیم{e}
با کلش موافقم
ولی عذابه!
میدونم نباید عذاب باشه اما عذابه ولی خب دارم روش کار میکنم
مخصوصا قبل خیلی برام سخته که بین گزینه ها اونی که از همه درست تره انتخاب کنم...مسئله رو میفهمم، سراغ راه حل هم میرم... اما نمیتونم تصمیم بگیرم... بخاطر همین وقتی بالاخره تصمیم میگیرم آرامش محضه
"آچمز وضعیتی در بازی شطرنج است که در آن یکی از مهرهها که مهرهٔ آچمز نامیده میشود مجبور است برای دفاع از یک مهره یا خانهٔ ارزشمند در جای خود میخکوب شود. آچمز کردن تاکتیکی موثر برای ایجاد محدودیت در توانایی جابجایی سوارهای حریف است.
در این وضعیت سه مهره شرکت دارند که هر سه آنها در یک خط (ردیف یا ستون یا قطر) قرار میگیرند:
مهرهٔ نخست مهرهٔ آچمزکننده است که مهرهٔ حریف را زیر ضرب گرفته و آن را آچمز کرده است. تنها مهرههایی که میتوانند آچمز کنند مهرههایی با حرکت قطری و طولی-عرضی نامحدود هستند یعنی وزیر، رخ و فیل ولی مهرههای شاه، اسب و سرباز چنین قابلیتی ندارند.
دوم مهرهٔ آچمز شده که مجبور است در جای خود بماند. تمام مهرهها ممکن است در موقعیت آچمز قرار گیرند بجز شاه که باید از موقعیت کیش خارج شود.
مهره سوم یعنی مهرهٔ هدف آچمزی معمولا شاه یا وزیر است اما در برخی وضعیتهای خاص ممکن است مهرههای دیگر یا حتی خانهای که تصرف آن اهمیت خاصی دارد هم باعث آچمز یک مهره شوند.".....قال ویکیپدیا
"ن اینطور فکر نمیکنم.....دو نوع تنهایی داریم.....تنهاییه مثبت و منفی.....مثبتش اینه ک با خودمون خلوت میکنیم......منفیش اینه ک هیچ دوست و یاوری نداریم و خودمون این حالتو انتخاب نکردیم و مجبوریم......تنهاییه مثبت حدودی داره"
راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.
"نکته اینجاست ک ما تو همون لحظه هم اصلن مطمعن نیستیم ولی آرامش داریم......چون خودمونو آماده کردیم واسه هر نتیجه ای.....ولی امیدواریم نتیجه خوبه نصیبمون بشه"
فکر کنم منظور منم همین بود ولی به جای آرامش گفتم اطمینان به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره اما کلا تصمیم گیری آرامش میاره... حق با شماس {g3}
این حرفی که شما راجبه آرامش زدین به نظر من برای بعد اون لحظه ی سوزانه...:-? البته با فرض این که لحظه ی سوزان لحظه ی تصمیم گیری باشه... :-?
چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل
حرف شما برای بعد یا قبل کاملا قابل قبوله {h3} چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه... و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه! {12}
"چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل"....حرف از لحظه نیست.....حرف از لحظه هاست....ما قبل و بعد نداریم.....همون لحظست ک خودشه.....بعدش یه لحظه ی دیگست.....قبلشم یه لحظه ی دیگست
"چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه".....ن عذاب نیست....مسئله ایه ک وجود داره و باید حل شه فقط همین......ما نباید وقتی مسئله ای روبرومونه ازش ناراحت بشیم....بلکه باید بفهمیمش و حلش کنیم
"و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه! ".......اینم عذاب نیست......این نتیجه ی شناخته ناقصه ما از محیطه......ما باید خودمونو بروز و اصلاح کنیم تا دفعه ی بعد بهتر عمل کنیم
"سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستن ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه"... اول اینکه آچمز یعنی چی دقیقا؟ :d... دوم.. :-?
سوزان ترین لحظه های مبارزه :-? شما گفتین تنها خودشه و خودش... ممکنه منظور این بوده باشه که آدم هرچی تنهاتر آرامشش بیشتر؟حتی اگه وسط سوزان ترین لحظه ها باشه :d
"اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری"
تعریف خیلی قشنگی از شجاعت بود {h3} دوست داشتم. :)
خب وقتی میدونه بهترین تصمیم رو خواهد گرفت چرا بترسه؟ متوجه منظورتون میشم، چون هرکاری کنیم بازم خیلی چیزا دست ما نیست و ممکنه اصلا به نفعمون نباشه اون تصمیم...اما در اون لحظه ای که تصمیم میگیریم، وقتی مطمئن باشیم، چرا آرامش نداشته باشه؟
"آچمز یعنی چی دقیقا؟".....آچمز ینی اینکه شکه شدن.....اینکه حس میکنی هرکاری کنی شکست میخوری.....یجور کپ کردن
"ممکنه منظور این بوده باشه که آدم هرچی تنهاتر آرامشش بیشتر؟حتی اگه وسط سوزان ترین لحظه ها باشه "......ن اینطور فکر نمیکنم.....دو نوع تنهایی داریم.....تنهاییه مثبت و منفی.....مثبتش اینه ک با خودمون خلوت میکنیم......منفیش اینه ک هیچ دوست و یاوری نداریم و خودمون این حالتو انتخاب نکردیم و مجبوریم......تنهاییه مثبت حدودی داره
"خب وقتی میدونه بهترین تصمیم رو خواهد گرفت چرا بترسه؟ متوجه منظورتون میشم، چون هرکاری کنیم بازم خیلی چیزا دست ما نیست و ممکنه اصلا به نفعمون نباشه اون تصمیم...اما در اون لحظه ای که تصمیم میگیریم، وقتی مطمئن باشیم، چرا آرامش نداشته باشه؟"......نکته اینجاست ک ما تو همون لحظه هم اصلن مطمعن نیستیم ولی آرامش داریم......چون خودمونو آماده کردیم واسه هر نتیجه ای.....ولی امیدواریم نتیجه خوبه نصیبمون بشه
"هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره"....درسته و فکر هم میکنم منظوره کامو همین بوده{e}
" آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه"......سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستم ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه
"، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره."........اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری:)
بحث در مورده دو کلمست{7} و رابطشون:d..........سوزانترین لحظات و رابطش با آرامش{e}
این حرفی که شما راجبه آرامش زدین به نظر من برای بعد اون لحظه ی سوزانه... البته با فرض این که لحظه ی سوزان لحظه ی تصمیم گیری باشه...
چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل
حرف شما برای بعد یا قبل کاملا قابل قبوله چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه... و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه!
"هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره"....درسته و فکر هم میکنم منظوره کامو همین بوده{e}
" آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه"......سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستم ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه
"، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره."........اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری:)
بحث در مورده دو کلمست{7} و رابطشون:d..........سوزانترین لحظات و رابطش با آرامش{e}
"سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستن ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه"... اول اینکه آچمز یعنی چی دقیقا؟ ... دوم..
سوزان ترین لحظه های مبارزه شما گفتین تنها خودشه و خودش... ممکنه منظور این بوده باشه که آدم هرچی تنهاتر آرامشش بیشتر؟حتی اگه وسط سوزان ترین لحظه ها باشه
"اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری"
تعریف خیلی قشنگی از شجاعت بود دوست داشتم.
خب وقتی میدونه بهترین تصمیم رو خواهد گرفت چرا بترسه؟ متوجه منظورتون میشم، چون هرکاری کنیم بازم خیلی چیزا دست ما نیست و ممکنه اصلا به نفعمون نباشه اون تصمیم...اما در اون لحظه ای که تصمیم میگیریم، وقتی مطمئن باشیم، چرا آرامش نداشته باشه؟
من برداشتم اینطور بود:
هنرمند منظورش واقعا هنرمند نبوده..درواقع بوده اما نبوده {7}
هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره :)
منظورش از هنرمند آدمی بوده که بلده از موقعیت ها درست استفاده کنه.
این از این :d
سوزان ترین لحظه های مبارزه تعبیرتون جالب بود {h3} اولین تعبیری که تو ذهن منم اومد :) اما بعدش فکر کردم شاید منظورش لحظه ی تصمیم گیریه... مگه نه که سخت ترین لحظه ها در مبارزه لحظه ی تصمیم گیریه؟
این از این :d
پس من نتیجه گرفتم منظورش این بوده که آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره.
البته این فقط تعبیر من بود :-? من اصلا موضوع قبل و بعد این بحث رو نمیدونم!
خیلی پیچیدش کردم؟ {17}
"هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره"....درسته و فکر هم میکنم منظوره کامو همین بوده
" آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه"......سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستم ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه
"، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره."........اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری
بحث در مورده دو کلمست و رابطشون..........سوزانترین لحظات و رابطش با آرامش
{7}
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
"سورانترین لحظه های مبارزه"......میشه گفت سخت ترین شرایط تو زندگیه هر فرد......تو این شرایط آدم هم خودشو بهتر میشناسه هم انسانهایه دیگرو هم محیطه اطرافشو.....و بعد از این شناخت آرامشی پدید میاد.....چون آدمی یک سطح بالاتر رفته :)
من برداشتم اینطور بود:
هنرمند منظورش واقعا هنرمند نبوده..درواقع بوده اما نبوده
هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره
منظورش از هنرمند آدمی بوده که بلده از موقعیت ها درست استفاده کنه.
این از این
سوزان ترین لحظه های مبارزه تعبیرتون جالب بود اولین تعبیری که تو ذهن منم اومد اما بعدش فکر کردم شاید منظورش لحظه ی تصمیم گیریه... مگه نه که سخت ترین لحظه ها در مبارزه لحظه ی تصمیم گیریه؟
این از این
پس من نتیجه گرفتم منظورش این بوده که آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره.
البته این فقط تعبیر من بود من اصلا موضوع قبل و بعد این بحث رو نمیدونم!
خیلی پیچیدش کردم؟
اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید. :-?
میشه کمی بازش کنید لطفا؟ :d
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
"سورانترین لحظه های مبارزه"......میشه گفت سخت ترین شرایط تو زندگیه هر فرد......تو این شرایط آدم هم خودشو بهتر میشناسه هم انسانهایه دیگرو هم محیطه اطرافشو.....و بعد از این شناخت آرامشی پدید میاد.....چون آدمی یک سطح بالاتر رفته
راستش ، به خدا گفتم ، آدمایی سر راهم قرار بده البته در رابطه با یه موضوع خاص .. اونم جوابمو داد .. البته دوس داشتم توی دنیای واقعی پیدا میکردم ولی بازم خداروشکر میکنم
راستش ، به خدا گفتم ، آدمایی سر راهم قرار بده البته در رابطه با یه موضوع خاص .. اونم جوابمو داد .. البته دوس داشتم توی دنیای واقعی پیدا میکردم ولی بازم خداروشکر میکنم
خب بیشتر شعر های حافظ معنا و مفهوم عرفانی و قلندری داره.
و ضمنا همونقدر که معنی عام داره،برای ما، معنی خاص هم داره برای خود حضرت حافظ،
و هم مسلک ها و هم دوره ای هاش.
نظر من درمورد این بیت اینه که میگه:
در این درگاه و در حضور معشوق،وقتی مریدان ابراز نیاز می کنن،معشوق ناز میکنه.
معشوق اینجا هم میتونه خدا معنی بده و هم پیر طریقت و این تعبیر نیاز عاشق و مرید و ناز معشوق و مراد،
بارها تو ادبیات صوفیانه استفاده شده.
و در مصرع بعد:
که با این درد اگر در بند درمانند، درمانند...میگه:
این درد عشق و کلا این طریقت و راه هیچ درمان و انتهایی نداره و اگر کسی برای این درد دنبال درمان و انتهایی باشه،در راه میمونه(درمانند دوم یعنی در راه موندن و بیچاره شدن)
در کل این بیت میگه در طریقت عاشقی همش ناز معشوق و نیاز عاشقه و اگه وارد این راه شدی بفکر درمان نباش و فقط عشق بورز و ناز بخر:)
شاید اشاره به وادی طلب هم باشه.
خب بیشتر شعر های حافظ معنا و مفهوم عرفانی و قلندری داره.
و ضمنا همونقدر که معنی عام داره،برای ما، معنی خاص هم داره برای خود حضرت حافظ،
و هم مسلک ها و هم دوره ای هاش.
نظر من درمورد این بیت اینه که میگه:
در این درگاه و در حضور معشوق،وقتی مریدان ابراز نیاز می کنن،معشوق ناز میکنه.
معشوق اینجا هم میتونه خدا معنی بده و هم پیر طریقت و این تعبیر نیاز عاشق و مرید و ناز معشوق و مراد،
بارها تو ادبیات صوفیانه استفاده شده.
و در مصرع بعد:
که با این درد اگر در بند درمانند، درمانند...میگه:
این درد عشق و کلا این طریقت و راه هیچ درمان و انتهایی نداره و اگر کسی برای این درد دنبال درمان و انتهایی باشه،در راه میمونه(درمانند دوم یعنی در راه موندن و بیچاره شدن)
در کل این بیت میگه در طریقت عاشقی همش ناز معشوق و نیاز عاشقه و اگه وارد این راه شدی بفکر درمان نباش و فقط عشق بورز و ناز بخر:)
شاید اشاره به وادی طلب هم باشه.
برمیگردیم به همون بحث اولیه :d
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
یه نظریه ی جدید! {trol1}
Fighting for what you believe in...
{Trol15}
وقتی آدم برای عقاید و نظریاتش میجنگه، آرامش داره.
چون هدفی داره و داره براش تلاش میکنه.
شاید منظور اینه که وقتی کسی هدفی داره و داره براش تلاش میکنه، با اینکه در سختیه ولی آرامش داره... چون باور داره {h3}
"وقتی آدم برای عقاید و نظریاتش میجنگه، آرامش داره."......جنگ واژه ی مناسبی نیست.....عزضه بهتره.....ما باید تفکراتمونو عرضه کنیم.....جنگ باعث میشه دیگرانو مجبور کنیم یا توانمونو هدر بدیم.....بهتره توانمونو مثبت خرج کنیم.....راههای عرضه ی بهتری پیدا کنیم
"شاید منظور اینه که وقتی کسی هدفی داره و داره براش تلاش میکنه، با اینکه در سختیه ولی آرامش داره... چون باور داره "......جنگ آرامش نمیشناسه
زمان {trol19} زمان چی چی هست؟ :d
همچی به موقعش ;)
"ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد"
اما متاسفانه بستگی داره.الانا واقعا بستگی داره... اونایی که باتجربه هستن اطمینانی به کوچکترها د ایده ها و نظراتشون ندارن چون هنوز بهشون چیزی ثابت نشده... نمیشه به قول یا حرف کسی اطمینان کرد چون باید تو طول زمان بفهمیم خوش قوله یا نه و یا اینکه حرفاش معتبره یا نه...
پس اطمینان بستگی به شرایط داره :) کی چی چرا چگونه چه وقت؟
"زمان زمان چی چی هست؟ ".....زمان هم نسبیه
"اما متاسفانه بستگی داره.الانا واقعا بستگی داره... اونایی که باتجربه هستن اطمینانی به کوچکترها د ایده ها و نظراتشون ندارن چون هنوز بهشون چیزی ثابت نشده...".......مشکله شکافه نسلها همینه....هر نسل خودشو میفهمه.....کمتجربه ها پرتجربه هارو قبولندارن و میگن اونا درکشون کمه......پر تجربه ها هم میگن جوونا مغروره کاذبن و فکر میکنن همه چیو میدونن........هردو باید کمی کوتاه بیان وگرنه شکاف همینطور هست
"نمیشه به قول یا حرف کسی اطمینان کرد چون باید تو طول زمان بفهمیم خوش قوله یا نه و یا اینکه حرفاش معتبره یا نه...
پس اطمینان بستگی به شرایط داره کی چی چرا چگونه چه وقت؟"......اطمینان بستگی ب ما داره
اوکی...
برمیگردیم به همون بحث اولیه
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
یه نظریه ی جدید!
Fighting for what you believe in...
وقتی آدم برای عقاید و نظریاتش میجنگه، آرامش داره.
چون هدفی داره و داره براش تلاش میکنه.
شاید منظور اینه که وقتی کسی هدفی داره و داره براش تلاش میکنه، با اینکه در سختیه ولی آرامش داره... چون باور داره
خیلی وقته شطرنج بازی نکردم ....دلم تنگ شده {e}
وقت هست
تلاشه فعال؟
تا حالا نشنیده بودم
"به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره "......ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد
"کلا تصمیم گیری آرامش میاره.".....ممکنه تصمیم گیری هم آرامش بیاره ولی آرامش موجوده جداگونه ایه:)
"این مرحله ی خوبیه......ب نظزم وقتی تو این مرحله قدرتمند شدی میتونی ب مرحله ی بعد ورود کنی ک اونوقت در کناره همه هستی و تعادلتم داری و مشکلاته دیکران خستت نمیکنه بلکه فعالتر و زنده ترت میکنه....ولی عجله نباید کرد....اینا خودش تو زمانه خودش اتفاق میوفتن"
زمان زمان چی چی هست؟
همچی به موقعش
"ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد"
اما متاسفانه بستگی داره.الانا واقعا بستگی داره... اونایی که باتجربه هستن اطمینانی به کوچکترها د ایده ها و نظراتشون ندارن چون هنوز بهشون چیزی ثابت نشده... نمیشه به قول یا حرف کسی اطمینان کرد چون باید تو طول زمان بفهمیم خوش قوله یا نه و یا اینکه حرفاش معتبره یا نه...
پس اطمینان بستگی به شرایط داره کی چی چرا چگونه چه وقت؟
کاری که مهره های بابام همیشه با مهره های بیچاره ی من تو بازی میکنن {trol19}
{1}
مرسی که گفتین {e}
خیلی وقته شطرنج بازی نکردم ....دلم تنگ شده
{Trol13}
با کلش موافقم :d
ولی عذابه! {4} {7}
میدونم نباید عذاب باشه اما عذابه :هوف ولی خب دارم روش کار میکنم :)
مخصوصا قبل ;) خیلی برام سخته که بین گزینه ها اونی که از همه درست تره انتخاب کنم...مسئله رو میفهمم، سراغ راه حل هم میرم... اما نمیتونم تصمیم بگیرم... بخاطر همین وقتی بالاخره تصمیم میگیرم آرامش محضه :baghal
آری باید تلاشه فعال کرد
تا حالا نشنیده بودم {17} ممنون که گفتین {trol20}
"ن اینطور فکر نمیکنم.....دو نوع تنهایی داریم.....تنهاییه مثبت و منفی.....مثبتش اینه ک با خودمون خلوت میکنیم......منفیش اینه ک هیچ دوست و یاوری نداریم و خودمون این حالتو انتخاب نکردیم و مجبوریم......تنهاییه مثبت حدودی داره"
راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم ;) و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.
"نکته اینجاست ک ما تو همون لحظه هم اصلن مطمعن نیستیم ولی آرامش داریم......چون خودمونو آماده کردیم واسه هر نتیجه ای.....ولی امیدواریم نتیجه خوبه نصیبمون بشه"
فکر کنم منظور منم همین بود :d ولی به جای آرامش گفتم اطمینان :) به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره :-?اما کلا تصمیم گیری آرامش میاره... حق با شماس {g3}
"راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.".....این مرحله ی خوبیه......ب نظزم وقتی تو این مرحله قدرتمند شدی میتونی ب مرحله ی بعد ورود کنی ک اونوقت در کناره همه هستی و تعادلتم داری و مشکلاته دیکران خستت نمیکنه بلکه فعالتر و زنده ترت میکنه....ولی عجله نباید کرد....اینا خودش تو زمانه خودش اتفاق میوفتن
"به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره "......ن اطمینان بسته ب چیزی نباید داشته باشه وگرنه محکوم ب زمان میشه.....زمان اطمینان رو بدنیا میاره.....ک بهش میگیم تجربه......تجربمون ک زیاد میشه آرامش بدنیا میاد
"کلا تصمیم گیری آرامش میاره.".....ممکنه تصمیم گیری هم آرامش بیاره ولی آرامش موجوده جداگونه ایه
"آچمز وضعیتی در بازی شطرنج است که در آن یکی از مهرهها که مهرهٔ آچمز نامیده میشود مجبور است برای دفاع از یک مهره یا خانهٔ ارزشمند در جای خود میخکوب شود. آچمز کردن تاکتیکی موثر برای ایجاد محدودیت در توانایی جابجایی سوارهای حریف است.
در این وضعیت سه مهره شرکت دارند که هر سه آنها در یک خط (ردیف یا ستون یا قطر) قرار میگیرند:
مهرهٔ نخست مهرهٔ آچمزکننده است که مهرهٔ حریف را زیر ضرب گرفته و آن را آچمز کرده است. تنها مهرههایی که میتوانند آچمز کنند مهرههایی با حرکت قطری و طولی-عرضی نامحدود هستند یعنی وزیر، رخ و فیل ولی مهرههای شاه، اسب و سرباز چنین قابلیتی ندارند.
دوم مهرهٔ آچمز شده که مجبور است در جای خود بماند. تمام مهرهها ممکن است در موقعیت آچمز قرار گیرند بجز شاه که باید از موقعیت کیش خارج شود.
مهره سوم یعنی مهرهٔ هدف آچمزی معمولا شاه یا وزیر است اما در برخی وضعیتهای خاص ممکن است مهرههای دیگر یا حتی خانهای که تصرف آن اهمیت خاصی دارد هم باعث آچمز یک مهره شوند.".....قال ویکیپدیا{7}
ب انگلیسی هم میشه : Pin
{e}
آها pin!
کاری که مهره های بابام همیشه با مهره های بیچاره ی من تو بازی میکنن
مرسی که گفتین
"چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه".....ن عذاب نیست....مسئله ایه ک وجود داره و باید حل شه فقط همین......ما نباید وقتی مسئله ای روبرومونه ازش ناراحت بشیم....بلکه باید بفهمیمش و حلش کنیم:)
"و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه! ".......اینم عذاب نیست......این نتیجه ی شناخته ناقصه ما از محیطه......ما باید خودمونو بروز و اصلاح کنیم تا دفعه ی بعد بهتر عمل کنیم{e}
با کلش موافقم
ولی عذابه!
میدونم نباید عذاب باشه اما عذابه ولی خب دارم روش کار میکنم
مخصوصا قبل خیلی برام سخته که بین گزینه ها اونی که از همه درست تره انتخاب کنم...مسئله رو میفهمم، سراغ راه حل هم میرم... اما نمیتونم تصمیم بگیرم... بخاطر همین وقتی بالاخره تصمیم میگیرم آرامش محضه
راستی آچمز تو شطرنجم داریم
"آچمز وضعیتی در بازی شطرنج است که در آن یکی از مهرهها که مهرهٔ آچمز نامیده میشود مجبور است برای دفاع از یک مهره یا خانهٔ ارزشمند در جای خود میخکوب شود. آچمز کردن تاکتیکی موثر برای ایجاد محدودیت در توانایی جابجایی سوارهای حریف است.
در این وضعیت سه مهره شرکت دارند که هر سه آنها در یک خط (ردیف یا ستون یا قطر) قرار میگیرند:
مهرهٔ نخست مهرهٔ آچمزکننده است که مهرهٔ حریف را زیر ضرب گرفته و آن را آچمز کرده است. تنها مهرههایی که میتوانند آچمز کنند مهرههایی با حرکت قطری و طولی-عرضی نامحدود هستند یعنی وزیر، رخ و فیل ولی مهرههای شاه، اسب و سرباز چنین قابلیتی ندارند.
دوم مهرهٔ آچمز شده که مجبور است در جای خود بماند. تمام مهرهها ممکن است در موقعیت آچمز قرار گیرند بجز شاه که باید از موقعیت کیش خارج شود.
مهره سوم یعنی مهرهٔ هدف آچمزی معمولا شاه یا وزیر است اما در برخی وضعیتهای خاص ممکن است مهرههای دیگر یا حتی خانهای که تصرف آن اهمیت خاصی دارد هم باعث آچمز یک مهره شوند.".....قال ویکیپدیا
ب انگلیسی هم میشه : Pin
"آچمز ینی اینکه شکه شدن.....اینکه حس میکنی هرکاری کنی شکست میخوری.....یجور کپ کردن"
تا حالا نشنیده بودم ممنون که گفتین
"ن اینطور فکر نمیکنم.....دو نوع تنهایی داریم.....تنهاییه مثبت و منفی.....مثبتش اینه ک با خودمون خلوت میکنیم......منفیش اینه ک هیچ دوست و یاوری نداریم و خودمون این حالتو انتخاب نکردیم و مجبوریم......تنهاییه مثبت حدودی داره"
راستش من خودم امسال به این نتیجه رسیدم که تنهایی رو ترجیح میدم...شاید بخاطر اینکه زیادی تو مشکلات دیگران غرق میشدم...ترجیحم اینه که بیشتر تو خلوت خودم باشم و به دور از درام هم سن و سالای خودم و الان میبینم که وقتی تنهام، تصمیم گیری برام راحت تره... میدونم چی میخوام و چی درسته و همون تصمیمو میگیرم...نگران دیگران و نظراتشون هم نیستم... از اون لحاظ گفتم.
"نکته اینجاست ک ما تو همون لحظه هم اصلن مطمعن نیستیم ولی آرامش داریم......چون خودمونو آماده کردیم واسه هر نتیجه ای.....ولی امیدواریم نتیجه خوبه نصیبمون بشه"
فکر کنم منظور منم همین بود ولی به جای آرامش گفتم اطمینان به نظرم اطمینان بستگی به شرایط و موقعیت و تصمیمی که میخوایم بگیریم داره اما کلا تصمیم گیری آرامش میاره... حق با شماس {g3}
چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل
حرف شما برای بعد یا قبل کاملا قابل قبوله {h3} چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه... و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه! {12}
"چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل"....حرف از لحظه نیست.....حرف از لحظه هاست....ما قبل و بعد نداریم.....همون لحظست ک خودشه.....بعدش یه لحظه ی دیگست.....قبلشم یه لحظه ی دیگست
"چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه".....ن عذاب نیست....مسئله ایه ک وجود داره و باید حل شه فقط همین......ما نباید وقتی مسئله ای روبرومونه ازش ناراحت بشیم....بلکه باید بفهمیمش و حلش کنیم
"و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه! ".......اینم عذاب نیست......این نتیجه ی شناخته ناقصه ما از محیطه......ما باید خودمونو بروز و اصلاح کنیم تا دفعه ی بعد بهتر عمل کنیم
سوزان ترین لحظه های مبارزه :-? شما گفتین تنها خودشه و خودش... ممکنه منظور این بوده باشه که آدم هرچی تنهاتر آرامشش بیشتر؟حتی اگه وسط سوزان ترین لحظه ها باشه :d
"اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری"
تعریف خیلی قشنگی از شجاعت بود {h3} دوست داشتم. :)
خب وقتی میدونه بهترین تصمیم رو خواهد گرفت چرا بترسه؟ متوجه منظورتون میشم، چون هرکاری کنیم بازم خیلی چیزا دست ما نیست و ممکنه اصلا به نفعمون نباشه اون تصمیم...اما در اون لحظه ای که تصمیم میگیریم، وقتی مطمئن باشیم، چرا آرامش نداشته باشه؟
"آچمز یعنی چی دقیقا؟".....آچمز ینی اینکه شکه شدن.....اینکه حس میکنی هرکاری کنی شکست میخوری.....یجور کپ کردن
"ممکنه منظور این بوده باشه که آدم هرچی تنهاتر آرامشش بیشتر؟حتی اگه وسط سوزان ترین لحظه ها باشه "......ن اینطور فکر نمیکنم.....دو نوع تنهایی داریم.....تنهاییه مثبت و منفی.....مثبتش اینه ک با خودمون خلوت میکنیم......منفیش اینه ک هیچ دوست و یاوری نداریم و خودمون این حالتو انتخاب نکردیم و مجبوریم......تنهاییه مثبت حدودی داره
"خب وقتی میدونه بهترین تصمیم رو خواهد گرفت چرا بترسه؟ متوجه منظورتون میشم، چون هرکاری کنیم بازم خیلی چیزا دست ما نیست و ممکنه اصلا به نفعمون نباشه اون تصمیم...اما در اون لحظه ای که تصمیم میگیریم، وقتی مطمئن باشیم، چرا آرامش نداشته باشه؟"......نکته اینجاست ک ما تو همون لحظه هم اصلن مطمعن نیستیم ولی آرامش داریم......چون خودمونو آماده کردیم واسه هر نتیجه ای.....ولی امیدواریم نتیجه خوبه نصیبمون بشه
" آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه"......سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستم ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه
"، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره."........اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری:)
بحث در مورده دو کلمست{7} و رابطشون:d..........سوزانترین لحظات و رابطش با آرامش{e}
این حرفی که شما راجبه آرامش زدین به نظر من برای بعد اون لحظه ی سوزانه... البته با فرض این که لحظه ی سوزان لحظه ی تصمیم گیری باشه...
چون حرف از لحظس... نه بعد یا قبل
حرف شما برای بعد یا قبل کاملا قابل قبوله چون قبلش کاملا مطمئن نیستیم و این خیلی عذابه... و بعد هم که عواقب تصمیممون رو میبینیم... و این بدتر عذابه!
" آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه"......سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستم ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه
"، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره."........اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری:)
بحث در مورده دو کلمست{7} و رابطشون:d..........سوزانترین لحظات و رابطش با آرامش{e}
"سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستن ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه"... اول اینکه آچمز یعنی چی دقیقا؟ ... دوم..
سوزان ترین لحظه های مبارزه شما گفتین تنها خودشه و خودش... ممکنه منظور این بوده باشه که آدم هرچی تنهاتر آرامشش بیشتر؟حتی اگه وسط سوزان ترین لحظه ها باشه
"اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری"
تعریف خیلی قشنگی از شجاعت بود دوست داشتم.
خب وقتی میدونه بهترین تصمیم رو خواهد گرفت چرا بترسه؟ متوجه منظورتون میشم، چون هرکاری کنیم بازم خیلی چیزا دست ما نیست و ممکنه اصلا به نفعمون نباشه اون تصمیم...اما در اون لحظه ای که تصمیم میگیریم، وقتی مطمئن باشیم، چرا آرامش نداشته باشه؟
هنرمند منظورش واقعا هنرمند نبوده..درواقع بوده اما نبوده {7}
هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره :)
منظورش از هنرمند آدمی بوده که بلده از موقعیت ها درست استفاده کنه.
این از این :d
سوزان ترین لحظه های مبارزه تعبیرتون جالب بود {h3} اولین تعبیری که تو ذهن منم اومد :) اما بعدش فکر کردم شاید منظورش لحظه ی تصمیم گیریه... مگه نه که سخت ترین لحظه ها در مبارزه لحظه ی تصمیم گیریه؟
این از این :d
پس من نتیجه گرفتم منظورش این بوده که آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره.
البته این فقط تعبیر من بود :-? من اصلا موضوع قبل و بعد این بحث رو نمیدونم!
خیلی پیچیدش کردم؟ {17}
"هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره"....درسته و فکر هم میکنم منظوره کامو همین بوده
" آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه"......سوزانترین لحظه ها لحظه هایی هستم ک آدم نمیدونه باید چ کنه......نمیدونه راهه درستو غلط کدومه......خودش هستو خودش.....تنها خودش.....گاهیم میدونه باید چ کنه ولی محاسباتش اشتباست و وسطه داستان آچمز میشه
"، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره."........اینجاست ک موقه ی گرفتنه تصمیم آرامش نداره......بلکه اگ خوب خودشو ساخته باشه فقط میتونه ب خودش اعتماد داشته باشه و ضمنه اینکه ب انتظاره بهترین اتفاقاته، آماده ی خرد کننده ترین و ناجور ترین اتفاقات هم باشه......جایی خوندم شجاعت این نیست ک نترسی. شجاعت اینه ک با وجوده ترس قدمی ب جولو برداری
بحث در مورده دو کلمست و رابطشون..........سوزانترین لحظات و رابطش با آرامش
{7}
بله بله
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
"سورانترین لحظه های مبارزه"......میشه گفت سخت ترین شرایط تو زندگیه هر فرد......تو این شرایط آدم هم خودشو بهتر میشناسه هم انسانهایه دیگرو هم محیطه اطرافشو.....و بعد از این شناخت آرامشی پدید میاد.....چون آدمی یک سطح بالاتر رفته :)
من برداشتم اینطور بود:
هنرمند منظورش واقعا هنرمند نبوده..درواقع بوده اما نبوده
هنرمند منظورش کسی نبوده که هنری مثل نقاشی یا سفالگری با آشپزی داره...هنرمند منظورش کسیه که بلده چطور زندگیشو بسته به شرایط چه خوب چه بد شکل بده...اینم نوعی هنره
منظورش از هنرمند آدمی بوده که بلده از موقعیت ها درست استفاده کنه.
این از این
سوزان ترین لحظه های مبارزه تعبیرتون جالب بود اولین تعبیری که تو ذهن منم اومد اما بعدش فکر کردم شاید منظورش لحظه ی تصمیم گیریه... مگه نه که سخت ترین لحظه ها در مبارزه لحظه ی تصمیم گیریه؟
این از این
پس من نتیجه گرفتم منظورش این بوده که آدمی که میدونه چطور از فرصت های زندگیش به نفع خودش استفاده کنه، در لحظه های سخت تصمیم گیری و مبارزه برای پیروزی آرامش داره...چون میدونه که بهترین تصمیم رو میگیره.
البته این فقط تعبیر من بود من اصلا موضوع قبل و بعد این بحث رو نمیدونم!
خیلی پیچیدش کردم؟
بحث ک شوخی سرش نمیشه
باشه :d
اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید. :-?
میشه کمی بازش کنید لطفا؟ :d
"اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید."
"سورانترین لحظه های مبارزه"......میشه گفت سخت ترین شرایط تو زندگیه هر فرد......تو این شرایط آدم هم خودشو بهتر میشناسه هم انسانهایه دیگرو هم محیطه اطرافشو.....و بعد از این شناخت آرامشی پدید میاد.....چون آدمی یک سطح بالاتر رفته
چطوره بحث کنیم راجبش{7}
شوخی میکردین یا جدی گفتین؟
چطوره بحث کنیم راجبش{7}
رگ بحث منو قلقلک دادین
باشه
اما شاید برای هنرمند، آرامشی جز آنچه در سوزان ترین لحظه های مبارزه هست فراهم نیاید.
میشه کمی بازش کنید لطفا؟
نمیدونم! {12}
چطوره بحث کنیم راجبش
نمیدونم!
آلبرکامو رو خوب نمیشناسم اما جمله های خیلی قشنگی ازش شنیدم... باید بیشتر بشناسمش و البته اون کتاب " سقوط " رو هم که یه بار گفتی بخونم
مرسی آرین :)
@};-
خوشحالم ک پسندیدی رفیق
سپاس سپاس
خیلی زیبا گفته و البته دید خیلی جالب و اثربخشی هستش... جمله ی داخل عکس هم عالیه
آلبرکامو رو خوب نمیشناسم اما جمله های خیلی قشنگی ازش شنیدم... باید بیشتر بشناسمش و البته اون کتاب " سقوط " رو هم که یه بار گفتی بخونم
مرسی آرین
ممنون آرین خان.
ممنون از توجهت
سپاس افسون خانوم
تعریف آرامش هنرمند چه جالب بود.
ممنون آرین خان.
آزادی چیزی نیست که آن را به کسی هدیه کنند
کسی که با مغز خودش فکر می کند، آزاد است
سیلونه
===============
به نظرم هیچی واسه یه ادم نشد نداره فقط باید بخواد:)
مرسی{h}
به به چ جمله ی قشنگی
ممنون رفیق
آزادی چیزی نیست که آن را به کسی هدیه کنند
کسی که با مغز خودش فکر می کند، آزاد است
سیلونه
===============
به نظرم هیچی واسه یه ادم نشد نداره فقط باید بخواد
مرسی
راستش ، به خدا گفتم ، آدمایی سر راهم قرار بده البته در رابطه با یه موضوع خاص .. اونم جوابمو داد .. البته دوس داشتم توی دنیای واقعی پیدا میکردم ولی بازم خداروشکر میکنم
و ضمنا همونقدر که معنی عام داره،برای ما، معنی خاص هم داره برای خود حضرت حافظ،
و هم مسلک ها و هم دوره ای هاش.
نظر من درمورد این بیت اینه که میگه:
در این درگاه و در حضور معشوق،وقتی مریدان ابراز نیاز می کنن،معشوق ناز میکنه.
معشوق اینجا هم میتونه خدا معنی بده و هم پیر طریقت و این تعبیر نیاز عاشق و مرید و ناز معشوق و مراد،
بارها تو ادبیات صوفیانه استفاده شده.
و در مصرع بعد:
که با این درد اگر در بند درمانند، درمانند...میگه:
این درد عشق و کلا این طریقت و راه هیچ درمان و انتهایی نداره و اگر کسی برای این درد دنبال درمان و انتهایی باشه،در راه میمونه(درمانند دوم یعنی در راه موندن و بیچاره شدن)
در کل این بیت میگه در طریقت عاشقی همش ناز معشوق و نیاز عاشقه و اگه وارد این راه شدی بفکر درمان نباش و فقط عشق بورز و ناز بخر:)
شاید اشاره به وادی طلب هم باشه.
دیگه هرچی به ذهنم رسید گفتم{7}
ای جان .. مرسی از توضیحات .. خیلی ممنونم
و ضمنا همونقدر که معنی عام داره،برای ما، معنی خاص هم داره برای خود حضرت حافظ،
و هم مسلک ها و هم دوره ای هاش.
نظر من درمورد این بیت اینه که میگه:
در این درگاه و در حضور معشوق،وقتی مریدان ابراز نیاز می کنن،معشوق ناز میکنه.
معشوق اینجا هم میتونه خدا معنی بده و هم پیر طریقت و این تعبیر نیاز عاشق و مرید و ناز معشوق و مراد،
بارها تو ادبیات صوفیانه استفاده شده.
و در مصرع بعد:
که با این درد اگر در بند درمانند، درمانند...میگه:
این درد عشق و کلا این طریقت و راه هیچ درمان و انتهایی نداره و اگر کسی برای این درد دنبال درمان و انتهایی باشه،در راه میمونه(درمانند دوم یعنی در راه موندن و بیچاره شدن)
در کل این بیت میگه در طریقت عاشقی همش ناز معشوق و نیاز عاشقه و اگه وارد این راه شدی بفکر درمان نباش و فقط عشق بورز و ناز بخر:)
شاید اشاره به وادی طلب هم باشه.
دیگه هرچی به ذهنم رسید گفتم{7}
اینجوری بهش نگاه نکرده بودم
اینم میشه
خیلی خیلی ممنون صبا
صفحات
1 2 3