متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


X_REZA_X
X_REZA_X
۱۳۹۴/۰۵/۲۶

⇜دیـوانـــــه ات مے کننــد⇝ ↶"مســائلـــے"✔

↺ کـــــــه↻

↶در ذهنـــت بـــه جـاے حـــل شـــدن،↷ ↫✘تــــــــه نشــــــین شـده باشــــند...!!!✘


peyman0082
peyman0082
۱۳۹۴/۰۵/۲۵

http://www.hamkhone.ir/member/34545/blog/view/224196/
***
چه خوش گفت پروفسور ....
ممنون میشم سر بزنید
امیدوارم خوب باشه

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۰۴/۲۴

گاندی:
* از گناه تنفر داشته باش نه از گناهكار.
وقتــــ بخیر

amir_sakett
amir_sakett
۱۳۹۴/۰۴/۲۳

جشن هسته ای مبارک!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ظریف باید برقصه!!!!

ya2120110
ya2120110
۱۳۹۴/۰۴/۲۳

سلام

ممنون که می آیید

http://www.hamkhone.ir/member/80819/blog/view/217312/

parsik
parsik
۱۳۹۴/۰۴/۲۳

چــــــقدرعـــــــوض شدیــــــــــــ ...
.
.
.

http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/217171/

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۴/۲۲

می ‌خواستم چشم ‌های تو را ببوسم

تو نبودی، باران بود

رو به آسمان بلند پر گفت ‌و گو گفتم:

تو ندیدیش؟!

و چیزی، صدایی

صدایی شبیه صدای آدمی آمد

گفت: نامش را بگو تا جست‌ و جو کنیم

نفهمیدم چه شد که باز

یک هو و بی ‌هوا، هوای تو کردم

دیدم دارد ترانه ‌ای به یادم می ‌آید

گفتم: شوخی کردم به خدا

می‌ خواستم صورتم از لمس لذیذ باران

فقط خیس گریه شود

ورنه کدام چشم

کدام بوسه

کدام گفت ‌و گو؟!

من هرگز هیچ میلی

به پنهان کردن کلمات بی ‌رویا نداشته‌ ام !

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۰۲

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۴/۰۴/۰۱

اونی که همه چیشو به من مدیونـــه !

الان واسه داشته هاش از یکی دیگه ممنونــه !

واسه همینه که دیگه واسم عشق و عاشقی ممنوعــه !