متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • نامه ای از طرف خدا

  • امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من …
  • داستان پندآموز

  • مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظرگرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند … آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند. اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد. زن…
  • مرد بادیه نشین

  • مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه نشین تعویض کند. بادیه نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله ای باشم. روزی خود را به شکل یک گد…
  • دیدار دانشجوی مشروب خور با حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)…

  • دیدار دانشجوی مشروب خور درس عبرت همه ماست و اینکه همواره فرصت توبه هست و بزرگترین لشکر شیطان " یأس و نومیدی" است ، خود خدا بیش از آنچه ما تصور کنیم از توبه بندگانش شاد می شود... بیایید خدا را شاد کنیم .... حجت خدا و خلیفه او را شاد کنیم... عقیق: دانشجو بود...دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی....از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم..…
  • سکانس ماندگار فیلم اعتراض ساخته مسعود کیمیایی

  • صلوات برای سلامتی امیر علی… ما کاری به حکم نداریم حکم رو کاغذ مال محکمس اصلیت حکم مال خداست که ما و منش ریخته و گلریزون می کنیم واسه کسی که آزاد میشه از این چاردیواری که کل دنیا چاردیواریه کرم مرتضی علی یه مرد که واسه شرف و ناموسش دوازده سالو کشیده وجدانش بالاتر از این پولاس، که کاغذه سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن سلامتی سه کس زندونی و سرباز و بی کس سلامتی باغبونی که زمستونشو از بهار بیش…
  • اگه ادما درست شن

  • یه روز یه باباهه داشته روزنامه می خونده بچه اش میاد میگه بابا با هم بازی کنیم؟ باباهه که حوصله نداشته یه تیکه از روزنامه که نقشه دنیا روش بوده رو تیکه تیکه می کنه میده به بچه می گه فکر کن پازله درستش کن. چند دقیقه بعد بچه درستش می کنه مییاردش باباهه می گه توکه نقشه ی دنیارو بلد نیستی چطور درستش کردی ؟ بچه می گه من ادمای پشت صفحه رو درست کردم اگه ادما درست شن دنیا هم درست میشه.…
  • بها دادن الکی

  • ﺑـــﻪ ﺑﻌﻀــﯽﻫـــﺎ اوﻧﻘﺪﺭ ﺑﻬــــــــﺎ ﻣﯿـــﺪﯼ ﮐـﻪ ﯾـﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــﻮﺩت هم ﺩﯾﮕـﻪ ﻧﻤﯿﺘـــــﻮﻧـﯽ ﺑﺨــــﺮﯾـــﺶ !
  • نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد

  • نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.   گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.   او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران…
  • داستان خلقت ×× زن ××

  • از هنگامي که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز مي‌گذشت. فرشته‌اي ظاهر شد و گفت: “چرا اين همه وقت صرف اين يکي مي‌فرماييد؟” خداوند پاسخ داد: “دستور کار او را ديده‌اي‌؟ بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگي قابل جايگزيني باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتي ا…
  • Ashegh

  • پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم... تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد. حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیزاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خود تو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دی…