متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • تو ندیدی مرا...!حیفففف

  • هر چه شکفتم تو ندیدی مرا / رفتی و افسوس نچیدی مرا ** ماندم و پژمرده شدم ریختم / تا که به دامان تو آویختم ** دامن خود را متکان ای عزیز / این منم ای دوست به خاکم مریز ** وای مرا ساده سپردی به باد / حیف که نشناخته بردی ز یاد ** همسفر بادم از آن پس مدام / می گذرم بی خبر از بام و شام ** می رسم اما به تو روزی دگر / پنجره را باز گذاری اگر ...…
  • بهترین... بدترین

  • گفته بودی سهراب بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است ولی از حادثه ی عشق چه می دانستی؟ شکر آنش را آیا هرگزقطره قطره به تو نوشانده کسی؟ شده یک بار به جز گرمی عشق به غم سردی آن هم برسی؟ سردی عشق چه ویرانگر بی احساسی است! در همه زندگیت داشته ای لحظه ی بی توصیفی که نگاهت ، مژه هایت همگی سرد شوند و دو چشمان تو در حدقه ی خود یخ بزنند؟ عشق جز چهره ی گل ، باغ ،درخت چهره های دیگر هم دارد ، ع…
  • شب های بی رحم رفتن تو...

  • بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل ز**همخونه**له هاست باز می پرسمت از مساله و دوری عشق و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست…
  • آزادی...این بلاگم رو تقدیم میکنم به نازنین عزیزم…

  • آغوش خود را باز کن که تا حس آزادی کنمبگذار در آغوش تو از آسمان یادی کنموقتی که مست از بوی تو ، بی اختیار از خود شدمهی ادعای عاشقی ، هی لاف فرهادی کنم با هر نگاه فلسقی خیام چشمانت شوممست از می آزادگی غوغا کنم شادی کنم آزادگی یعنی که من ، خود را اسیر تو کنم وابسه ی چشمت شوم، یعنی که معتادی کنمیعنی که دل وارسته از دنیای عقلانی شودخود را رها از منطق آبا و اجدادی کنم آغوش خود را باز کن که تا حس آزادی ک…
  • حالمان بد نیست غم کم می خوریم

  • حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه، هرروز کم کم می خوریم   آب می خواهم سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند   خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟   خنجری بر قلب بیمارم زدند بیگناهی بودم و دارم زدند   سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شب داد آمد و بیداد شد   عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه اندیشه ام   عشق اگر این است مرتد می …
  • خدایا دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد

  • خدایا ...کودکان گل فروش را میبینی؟!مردان خانه به دوش...دخترکان تن فروش...مادران سیاه پوش...واعظان دین فروش...محرابهای فرش پوش...پسران کلیه فروش...زبانهای عشق فروش...انسانهای آدم فروش...همه را میبینی؟میخواهم یک تکه از آسمان را بخرم, دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...…
  • تا به حال شده دوست داشتنت را قورت بدی… !؟

  • تا به حال شده دوست داشتنت را قورت بدی… ؟! لبخند بزنی… بی تفاوت بشی…؟ شده دلتنگی بپیچه به دلت،راه نفست راببنده،خفه ت کنه… هی دستت بره سمت گوشی… برش داری… نگاش کنی… پرتش کنی….. شده یه آهنگ برات بشه روحِ یک لحظه… بشه خاطره… و هر چه تکراربشه دیووونه ترت کنه…؟ شده بری همان خیابونی که با اون رفته بودی… چند متر جا را هی ب…
  • دلم مي خواهد براي فردايي بهتر تلاش کنم

  •   هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند . هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزيدند. پسرک پرسيد: «ببخشين خانم! کاغذ باطله دارين» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکي کنم. مى‌خواستم يک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپ…
  • تو حتی...ه

  •   دل به دست آوردم و تا  چشمهایت تاختم پرچم دیوانگی را در دلم افراختم   خیرگی ، حیرت ، تماشا، مستی ما را ببین: تاک چشمان تو را دیدم ، شراب انداختم    بازی ما با تو جز شرمندگیِ عشق نیست از دلم بردی مرا ،اما ،من از تو باختم   می گذارم قاب عکست را کنار عکس ها روی دیواری که با گل های حسرت ساختم   ترس من از هجمه ی گیسوی تاتارت نبود دل به دست آوردم و تا چشمهایت تاختم…
  • به دادم برس...ه

  •   باز در آیینه ، خود را می نشانم  پیش تو می رود از یاد ،غم های جهانم پیش تو حرف هایم را تو با احوال پرسی می بری سرزبان داری و من لکنت،زبانم پیش تو آرزوی من شبیه شاعران این بود که شعر هایی را که می گفتم بخوانم پیش تو هیچ چیزی بهتر از این جمله ی کوتاه نیست تو بمانی پیش من!  من هم بمانم پیش تو! می رسی از راه  و سرمای جدایی می رود آفتابِ عشق دارد آسمانم، پیش تو…