متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۱/۱۶

بعد از گذشت این همه سال عاشقم هنوز

هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز

در آرزوی بوسه ای از آن لبم ، ببین

با این همه امید محال عاشقم هنوز

parsik
parsik
۱۳۹۲/۱۱/۱۳

تنهـــایـــی همیـــــن اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم...

shadmehr202
shadmehr202
۱۳۹۲/۱۱/۱۳

آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ،

غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد

و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …

آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …



+5

kiyan
kiyan
۱۳۹۲/۱۱/۱۳

تمام پل های پشت سرم را خراب کردم و تمام راه هایی که مرا به گذشته ی بی تو می برد
نه قصد برگشت دارم نه می توانم به جایی بازگردم که آنجا نبوده ای !

kiyan
kiyan
۱۳۹۲/۱۱/۱۳

یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۱/۰۶

اولين روز بارانی را به خاطر داری؟•

•غافلگير شديم•

•چتر نداشتيم•

•خنديديم•

... دويديم•

...... و•

•به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزيديم•

•دومين روز بارانی چطور؟

•پيش بينی اش کرده بودی•

•چتر آورده بودی•

•و من غافلگير شدم•

•سعی می کردی من خيس نشوم•

•و شانه سمت چپ تو کاملا خيس بود•

•و سومين روز چطور؟•

•گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری•

•چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خيس شد•

•و•

•چند روز پيش را چطور؟•

•به خاطر داری؟•

•که با يک چتر اضافه آمدی•

•و مجبور بوديم برای اينکه پين های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برويم•

•فردا ديگر براي قدم زدن نمی آيم•

•تنها برو

next
next
۱۳۹۲/۱۱/۰۵

>لیلی زیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمیشدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.خون انار روی دست لیلی چکید.لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.کافی است انار دلت ترک بخورد
>> 
>> 
>> دوستت دارم...
>>دوستت دارم!
>>  دوستت دارم...
>>دیگر ارزشیـــ ندارد...
>>دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد...
>>چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد.
>>.
>>مسئله اینجا تمام نمشود
>>.مهم ترین نگرانی وقتی است که
>>میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم
>>میگویی ولی
>>افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد,
>>با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که 
>>ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند.
>>و افسوس...
>>.
>>.
>>.
>>که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند..
>> 
>> 
>> 
>> 
>> 
>> 
>> 

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۱/۰۵

گاهی وقتا توی رابطه ها
نیازی نیست طرفت بهت بگه :
برو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره
همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی
همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...

همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه
و همین که حضور دیگران توی زندگیش
پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از
کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه
پس بروقبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...

پس منم میرم ...

آرش
آرش
۱۳۹۲/۱۱/۰۵

5+++++