کودکی من . . . :(

دلم براي پاکي دفتر نقاشي و گم شدن در آن خورشيد

هميشه خندان، آسمان هميشه آبي

زمين هميشه سبز و کوههاي هميشه قهوه اي دلم

براي خط کشي کناردفتر مشق با خودکار مشکي و قرمز

براي پاک‌کن هاي جوهري و تراش هاي فلزي

براي گونيا و نقاله و پرگارو جامدادي

دلم براي تخته پاک‌کن و گچ هاي رنگي کنار تخته

براي اولين زنگ مدرسه

براي واکسن اول دبستان

براي سر صف ايستادن ها

براي قرآن هاي اول صبح و خواندن سرود ايران اول هفته

دلم براي مبصر شدن ، براي از خوب ، از بد

دلم براي ضربدر و ستاره

دلم براي ترس از سوال معلم

کارت صد آفرين

بيست داخل دفتر با خودکار قرمز

و جاکتابي زير ميزها ، جا نگذاشتن کتاب و دفتر

دلم براي ليوان‌هاي آبي که فلوت داشت

دلم براي زنگ تفريح

براي عمو زنجير باف بازي کردن ها

براي لي‌لي کردن

دلم براي دعا کردن براي نيامدن معلم

براي اردو رفتن

براي تمرين هاي حل نکرده و اضطراب آن

دلم براي روزنامه ديواري درست کردن

براي تزيئن کلاس

براي دوستي هايي که قد عرض حياط مدرسه بود

براي خندههاي معلم و عصبانيتش

براي کارنامه.... نمره انضباط

براي مُهرقبول خرداد

دلم براي خودم

دلم براي دغدغه و آرزو هايم

دلم براي صميميت سيال کودکيام تنگ شده

نمي دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکيام را جا گذاشتم

کسي آن سوي حصار نيست کودکي ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟