متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • مادر

  • اشکان)یک داستان کوتاه و قشنگ نوشتم حتما بخونیدمادر به پدر میگه امشب زود بیا خونه تولد پسرمونه میخوام واسش یه جشن کوچیکی بگیرم. پدر هم از این موضوع استقبال میکنه و راهی محل کار میشه.مادر شروع میکنه به پختن غذای مورد علاقه پسر .بعد از اماده شدن غذا میره برای پسرش یک ساعت مچی بعنوان کادو میخره.مادر زنگ میزنه به خونه پسرش که ازش بخواد شب بیاد پیشون.عروسش گوشی برمیداره به مادر میگه: من امشب برای ا…
  • رسم زمونه

  • چه رسم جالبیست: محبتت را میگذارند پای احتیاجت.. صداقتت را میگذارند پای سادگیت.. نگرانیت را میگذارند پای تنهایت.. سکوتت را میگذارند پای نفهمیت.. و وفاداریت رو پای بی کسیت.... وانقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج.....…