در عجبم از رفتار زنان. که از خدای به این بزرگی فقط , یک شوهر , میخواهند واز شوهر به ان درماندگی, همه ی دنیا را ...........

....... شکسپیر

نمي دانــم

چــرا بيــن ايــن همــه ادم

پــيــله کــرده امــ

بــه تــو
شــايد فــقط با تــو

پــروانــه مي شـــوم

ســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــم

بــه سـنــگـيــنـي گــوش هــايـتــ دَر . . .!

گاهی که من هستم ... تو نیستی ... و .... گاهی که تو نیستی ... من هستم ...... چس چرا هیچوقت نمیتونیم ..همدیگه رو ببینیم ما .......؟؟؟؟؟؟؟؟
......... چه وقته دارم به این فکر میکنم همش .. و... به هیچ جایی هم نمی رسم ..... نمیدونم چرا ..... شما بگید .....

تــَـمامـِ اَمَّنْ یُجیببْ هاےِ دِلَمـ را

گِره زَده اَمـ بـہ کَلِمـاتـَـمـ

وَ رَوانــہ ے آسِمـاטּ کَـرده امـ ؛

مَنــ مُطمَـئِنَـمـ

خـُدا تـُـو را بَـراے دِلـَـمـ نِگــَـہ مےدارَد...

…..............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’
..............……....`’•,,•’`

تا تو را"یـــــــــاد"میکنم باران می بارد.

نمیدانستم که لمس خیالت هم "وضـــــــــــــــو"میخواهد.

روزی بـه تــَـ‗__‗ـمامــ ایــن بی قــ‗__‗ـَـراری هـا ؛

میخــَــ‗__‗نـدی ..و ســ‗__‗ـاده از کنـارشــ‗__‗ـان
می گــُـذری ...

ایــن قــَـشـنـگـــ‗__‗ــ تــریــن دروغـ‗__‗ـی استـــ که دیــ‗__‗گـران ،بــرای آرامــ کــردنـتـــ بـه

تـــُـ‗__‗ـو می گــ‗_‗ـویــنـد!

دکترم گفت : عرق واسه سلامتیت ضرر داره .... گفتم : دکتر... منکه واسه سلامتی خودم نمیخورم .... میخورم بسلامتی رفیقم .....

تونلها میگویند:راه هست ... حتی در دل سنگ ..... زندگی ارزش دویدن را دارد ... حتی با کفشهای پاره ....امواج دریا را بپذیر ...حتی اگر تو را به عمق دریا ببرد...... ان ماهی اسوده که بر سطح ابها میبینی مرده است ..............................................

قسمتی از اخرین غزلم بنام ...قمار دل .. تقدیم به ادب دوستان همخونه ...

دیگر مرا شکایتی از روزگار نیست ..................زیرا خزان عمر دلمرا بهار نیست
دل داده ام و برده ام از مهوشان ولی ............... وامانده ام که کار دل من قمار نیست ????
دلمرده ام ز بسکه محبت ندیده ام ................... دانم کسی بمرگ دلم سوگوار نیست
چون تکدرخت خشک کویرم .. امید من ............... حتی به ذره ی نمی از جویبار نیست ..................

لحظه ی دیدار نزدیکست .... باز من دیوانه هستم .... باز گویی در هوای دیگری هستم .... باز میلرزد دلم دستم...
های مپریشی صفای زلفکم را باد .... های مخراشی ز غفلت گونه ام را تیغ .... ابرویم را نریزی دل ....

لحظه ی دیدار نزدیکست ....لحظه ی دیدار نزدیکست ....

از استاد مهدی اخوان ثالث