بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
معاشقه ی محض ( نقطه ی مقابل خیانت محض )
- تعداد نظرات : 117
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۲/۲۲
- نمايش ها : 2513
معاشقه ی محض....
توی روز سرگرمم عاشق این خونه و زندگی،همه چیزو مرتب میکنم چون منتظرم...
عصر که میشه دیگه کلافه میشم ... عقربه ها تکون نمیخورن...
تند تند میرم تو خیابون..خدایا چرا نمیاد؟؟؟؟
اروم چشامو میبندم...،صدای ماشین هایی که از کنارم رد میشن منو به این فکر میبرن که:
اگه تو نباشی من توی این شهر.....
اشک توی چشام جمع میشه ..فکر نبودنت دیوونم میکنه...
اشکامو پاک میکنم ...زیر لب میگم:
خدا جونم...خیلی ممنونم که هستش...
تا وقتی که تو می آیی....
خونه رنگ و بوی دیگه میگیره...عاشق اون چشما و لبخند هاتم...
انگار خونه رو بهشت کردی نفس من...
وارد اتاق میشم پر انرژی تر از همیشه..چشمم به پنجره ی اتاق میفته..
همون پنجره ی پیچک پیچ اتاق خوابمون...
پنجره رو باز کردی...نسیم خنکی میخوره تو صورتم..برای یه لحظه نفسم میگیره..
نسیم سیلی میزنه توی صورتم و موهام رو با خودش میکشه...
چشمامو میبیدم...
عاشق این زندگیم..
یه نفس عمیق میکشم..خنکیه لذت بخشیه...چشمامو باز میکنم...
نشستی لبه ی تخت..
همون تختی که همیشه سبب میشه بودنتو حس کنم شیرینی زندگیم..
کنار پنجره می ایستم..
شهرو نگاه میکنم..
شبهای این شهر با تو جووووون میده واسه دیوونه بازی عسلم...
سرمو از پنجره بیرون میبرم..به این فکر میکنم...
که هر روز که از پیشم میری تا شب میمیرمو زنده میشم..همش میگم خدای من اگه برنگرده...
اما شبها که سرحال میای دوباره پیشم..هزار بار خدارو بغل میکنمو میبوسمش یواشکی..
برای اینکه هستی، کنارمی، همسرمی...
و اگه نباشی ...آخ... لبامو رو ی هم فشار میدم..
من قدر این شب و روز ها که تو هستی رو میدونم گل من باور کن...
بازو هات...انقدر مردونست که وقتی منو تو اغوش میگیریمیتونم بینشون قایم بشم..
اون بازو های قدرتمندت خونه ی منه...حتی اگر آواره ترین ادم دنیام باشم...بازم میتونم بین بازوهات زندگی کنم..
آروم بازوتو میبوسم ...با تموم ظرافت و خانومیم سرمو میذارم روی بازوهات و خودمو توی بغلت جا میدم...
....
سرمو میاری بالا توی چشام نگاه میکنی...آه خدای من این چشمها چی دارن که منو اینجوری تسلیم میکنن...
موهات روی پیشونیت ریخته...من از نگاه کردن به این چشم های مست و خمار عاجزم....
سرمو با نجابت پایین میندازم...
و تو میخندی...محکم بغلم میکنی...
سرمو میچسبونم به سینت...به تکیه گاه همه ی خستگیام...به سنگ صبور همه ی غم هام..
آروم دستمو میذارم روی سینت...اینجا آرامبخش ترین جایگاه دنیاست...
به این فکر میکنم : اونقد که من تورو دوست دارم تو هم منو دوست داری؟
یادم نمیاد هیچوقت لفظا بهم ابراز علاقه کرده باشی...
اما من هزار بار بخاطر تو اشک ریختم..
و تو هر هزار بار مثل یه مرد واقعی، اشکامو پاک کردی ، منو بوسیدی و اروم در گوشم
گفتی: این اشکات داغونم میکنه...گریه نکن خانوم کوچولوی خودم... حیف چشمای سبز نازت نیست...
و من هر دفعه مثل بچه ها تو بغلت اروم گرفتم..
دوباره به این فکر میکنم: ایا اونقد که من تورو دوست دارم تو هم منو دوست داری؟؟؟؟
نگاهم ازت رنجیده میشه ، دلم ازت میگیره... معلومه که اونقدر دوسم نداری..
تو که انقد آقایی، یعنی نمیدونی جنس من لطیفه؟
من زنم...
صدبارم که نشون بدی دوسم داری ...نیاز دارم به شنیدنش از زبونت..
من یه زنم سرشار از ظرافت و خانومی و عشق...
وتو یه مردی پر از غرور و مردونگی و عشق....
ازت دلخورم....چشمامو توی بغلت میبندم...
اشک توی چشمام جمع میشه...دلم نمیخواد چشامو باز کنم...
دقایقی میگذره و من توی تمام این دقایق با چشمهای بسته به این فکی میکنم که نه تو قد من عاشق نیستی..
بعد از مدتی...
آروم حس میکنم چیزی کشیده میشه پشت چشمم...
انگشتتو میکشی روی گونه هام و چشمام...با چشمای بسته ی من حرف میزنی...
نفسم..
خانومم...فقط یه لحظه فکر نبودنت نابودم میکنه...
اگه فقط یک ثانیه ناراحتیتو ببینم دنیارو به اتیش میکشم...
چشمای نازت تموم عمر منه...
چرا گاهی رنجیده نگام میکنی؟؟
میدونم ...میدونم تو یه فرشته ای ....
یه فرشته ی بدون بال که تو خونه ی من اسیری...
اینم میدونم که خانومی ... ناز و عشوه داری... دوست داری از زبون من تمام ابراز علاقه های دنیارو بشنوی...
اما من یه مردم.... با تمام افکار و احساسات یه مرد...
وقتی رنجیده میبینمت ... تو خودم میشکنم... بیصدا خورد میشم... اما نمیتونم به زبون بیارم..
گاهی فکر میکنم اگه نباشی.....آخ...
آروم دستتو روی موهام میکشی ...پیشونیمو میبوسی...
دوباره با خودت میگی: منم میفهمم تو زنی... پر از ناز و احساس...اما قربون اون خانومیت برم...
من هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم که شدت علاقمو بتونه رو کمرش حمل کنه...کلمات کم میارن..
من مردم زن نیستم که بتونم راحت به زبون بیارم...
روزی هزار بار میگم: خداروشکر که هستی...
به خدا نفسمی ...باور کن...
و جالب اینجاست که آقامون فکر کرده خانومش خوابه...
آروم چشامو باز میکنم...نگات میکنم...یه لایه اشک روی چشمای مشکی خمارته...
با تعجب نگام میکنی...
و من یاد این جمله ی دکتر شریعتی میفتم
" چه فاجعه ایست در ان زمان که یک مرد میگرید، فاجعه.."
من تازه میفهمم اونقد که تو منو دوست داری هیچکسی تو این دنیا کسی رو دوست نداره....
میفتم روت و غرق بوست میکنم....
By Hamkhone.ir
نمی دونم اصل متن از کجا اومده ولی هر کی نوشته یکی از قویترین قلمهایی رو داشته که توی همخونه دیدم.
موفق باشید
نفسم..
خانومم...فقط یه لحظه فکر نبودنت نابودم میکنه...
اگه فقط یک ثانیه ناراحتیتو ببینم دنیارو به اتیش میکشم...
چشمای نازت تموم عمر منه...
چرا گاهی رنجیده نگام میکنی؟؟
خیلی خیلی قشنگ بود خیلی زیبا حس رومنتقل کردی ممنون
يبا خيلي خيلي بود
ممنون
مرسي اما من خيانت محض رو بيشتر دوست داشتم
بازم معذرت خيلي خوب 20
با خوندنش حس خوبی بهم دست داد هرچند حس کردم یعضی جاهاش اضافه است و می تونست بهتر تموم شه ولی در مجموع خیلی جاهاشو دوست داشتم تشکر.
اگر قرار است قبل باران دل آسمان بگیرد ، نه ، من باران را دوست ندارم! : (
خییییییییییییییییییییلی زیبا بود واقعا فوق العاده وروان احساس رو بیان کردی
ممنون
عالی بوود
بي نهايت زيبا بود
ممنون
چرا چشم ســــــــــــــبز؟؟؟نکنه خودتی بلا؟؟
جالب بود ولي اين زيباتربود ازقبلي بود
ممنون ازبلاگت
شيشه ي نازك احساس مرا دست نزن
چندشم ميشوداز لكه ي انگشت دروغ
انكه ميگفت كه احساس مرا ميفهمد
كو كجا رفت كه احساس مرا خوب فروخت
عالي بود نياز جون
واقعا عالی بود.خیلی احساساتی و زیبا بود.
مر6+24 اجی
عالی بود
همه چی ارومه من چقد خوشحالم ....
متنم لایک داره
آهان آجی این شد یه بلاگ خو
احسنت
خوب بودش
و اما در مورد نظر سنجیت» من کلن بلاگای طنزو ترجیح میدم...
++سپــآس
عالی بود لایکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستت طلا گل من
kheliii ali boood ,,,,, dooos daram shad bashi hamishe ,,,,,
Tasaviro maTneT kamelan Tanasob dashT ,,,
mamnoon az saliqeYe khoobeT ,,,,
man k hessabi khosham oomad ,,,,
mokhaTabe khasam k dari ♥♥
ممنون خوب بود ومثل واقعیت
اصلا رویایی نبود
قشنگ بود و دور از حقیقت در واقع رویایی بود
ولی وبلاگ قبلیت حقیقت محض بود
منفی نگر نیستم اما طبق واقعیت زندگی خودم نظر دادم
دستت درد نکنه و وبلاگ قبلیت فوق العاده زیبا بود.
ممنون دوست گرامی
تا حد زیادی شبیه قبلی بود
دستت درد نکنه
چرا فرهاد خان داداش؟؟؟؟؟؟
دوس داشتم نظرتو بدونم....اینجا کسی جبهه گیری نمیکنه........فقط نظرات همو میشنویم
هردوش حقیقته.
ولی از دونگاه مختلف
............
موفق باشی
ممنون داداش خیلی خوشحالم کردید اومدید
alan nemigii adam delesh ye shoohare injori mikhad??? :D
miiisiii aziiiiizam
kheilii ghashang bod
joftesho dos dasham
ama inoo biishtar dos dashtam
:-*
سلام باران جوووون خوبی ابجی گلم؟؟؟؟؟
ممنون که تشریف اوردی ......ایشالا یه شوهمل خوب که واقعا اقا باشه قسمت خانومیت بشه....خانوم بودنت
بلاگ بعدیم موضوعش متفاوته منتظرش باشید
سلام داش سعید ممنونم داداش
و بگمانم در جامعه ی ما انقدر سوژه های عمیق و تاثیرگذار پیدا میشود که ضرورتی برای پرداختن به مسائلی سطحی را برایمان باقی نگذارد ... بیماران سرطانی ... بچه های کار .. خانه ی سالمندان .. زندانیان و وضعیت معیشتی خانواده هایشان .. بچه های یتیم و اگر بخواهم روزی کار شما را انجام دهم حتما به موضوعاتی اینچنینی خواهم پرداخت .... ضمن ابنکه شهامت و جسارتتان و سادگی و احساس عمیقتان را در نویسندگی میستایم .... و دستتان درد نکند ...
ع
سلام داداش سعید.....خیلی ممنون که تشریف اوردید
نظرتون فوقالعاده برای من محترمه...و کاملا با نظرتون موافقم.......من واقعا نمیدونم ایران داره به کجا میره............خیلیم خوشحالم که خیلیا با بلاگ خیانت محض مخالف بودن...این یعنی هنوز ایرانی هست
بلاگ بعدیم خیلی قشنگ تر از این دوتاست .....
در ضمن موضوعاتی که گفتید حتما اطاعت میشه داش...
سلام خيلي زيبا بود من از اين متن بيشتر خوشم آمد اميدوارم در عشق زندگيت هم موفق باشي
نیاز عزیز ....هردو سوژه را از نظر حسی بسیار عمیق و جذاب مطرح کرده بودی و اگر در ..خیانت محض .....لحن شما به عنوان نویسنده ی زیرنویسها نسبت به زنی که به همسرش به هر دلیلی خیانت میکند جانبدارانه و توجیه گرایانه نبود ....اینگونه بحث برانگیز و حساسیت زا نمیگردید ... شاید اینگونه موارد در جامعه ی ما بدلیل نفوذ ماهواره و اینترنت و فیسبوک و ...رو به تزاید است , واین نتیجه ی سرمایه گذاری هنگفتی است که غرب استعمارگر طی سالها برای مسلمانان متعصب و غیرتمند این منطقه هزینه کرده اند تا فرهنگ و تعصب و غیرتمان را از ما بگیرند و وقتی کسی تعصب و غیرتش را به , ناموس , از دست داد و دچار استحاله ی فکری و فرهنگی شد دیگر تعصبی بر ملیت و مردم و کشور و فرهنگ غنی خود نخواهد داشت و انوقت خواهد شد سرباز بی جیره و مواجب فرهنگ مهاجم و استعمارگر غرب , مومی در دست دشمنان این کشور که بهر شکل که خواستند درش میاورند و لازم نیست که انان دستور دهند که چه باید کنیم , خودمان کاری را خواهیم کرد که انان میخواهند , همچون عروسکی کوکی ....
و بگمانم در جامعه ی ما انقدر سوژه های عمیق و تاثیرگذار پیدا میشود که ضرورتی برای پرداختن به مسائلی سطحی را برایمان باقی نگذارد ... بیماران سرطانی ... بچه های کار .. خانه ی سالمندان .. زندانیان و وضعیت معیشتی خانواده هایشان .. بچه های یتیم و اگر بخواهم روزی کار شما را انجام دهم حتما به موضوعاتی اینچنینی خواهم پرداخت .... ضمن ابنکه شهامت و جسارتتان و سادگی و احساس عمیقتان را در نویسندگی میستایم .... و دستتان درد نکند ...
ع
chera ba ma inkaro mikoniii?
alan nemigii adam delesh ye shoohare injori mikhad???
miiisiii aziiiiizam
kheilii ghashang bod
joftesho dos dasham
ama inoo biishtar dos dashtam
هر دو بلاگت خوب بود.
هردوش حقیقته.
ولی از دونگاه مختلف
............
موفق باشی
کاش این حس خوب و مردها هم به خانوم ا داشتن
عالی زحمت کشیدی فدات
من بیشتر از این خوشم اومد با روحیه من بیشتر سازگاری
داره خیلی عالی بود زحمت کشیدی
ممنون
این خیلی بهتره چه فایده چون به من خیانت شد
صفحات
1 2 3 4