متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


باران میبارید …

 

از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را …

 

وقتی که از کنار نانوایی رد میشد …

 

از نگاه ناتوان برای خرید نان داغ ،

 

عشق را دیدم که در چشمانش به مروارید شبیه تر بود !!!

 

خدایا به آسمانت چیزی بگو !

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


X_REZA_X
ارسال پاسخ

❺ ღ ®


marya1370
ارسال پاسخ
آرش
ارسال پاسخ

مرسی هدیه خانوم