متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


rezak
rezak
۱۳۹۴/۱۲/۱۴

یک دلیل برای عاشق شدنم ، یک بهانه برای زنده ماندنم ،

تویی آن دلیل و بهانه عاشقانه

یک هوای عاشقانه برای با تو بودن، همین هوای بارانی ،دستت درون دستهای من ،

این اَست هَمان رزوی رویایی این نفسی که در سینه ام است ،

این قلبی که با تو به آرزوهایش رسیده است ، این وجودی که محتاج وجود تو است ،

این احساسات،همه در عشق تو جا گرفته است

ببین عشق تو چقدر مقدس است که زندگی ام با تو دوباره جان گرفته است

ببین چقدر دوستت دارم که خوشبختی را از لحظه ای که آمدی دیدم ، حس کردم و باورش کردم!

باور کردم که حضور تو در زندگی ام یک حادثه نبود ،روزی تو می آمدی،

با اینکه من حتی فکر داشتن تو را هم نمیکردم

روزی که آمدی چه روز دلنشینی بود، روزی که بهم میرسیم چه روز مقدسی خواهد بود

و روزی که از عشق هم میمیرم چه روز عاشقانه ایست

به عشق همان روز ،روز از عشق هم مردن،

اینک عاشقانه همدیگر را میپرستیم تا به دنیا بگوییم این ما هستیم که عاشق همیم!

دلیلی نمیبینم برای زنده ماندن اگر تو نباشی ، نمیخواهم حتی یک لحظه نیز در فکر نماندن باشیم!

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری،

میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ،

و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

عزیزم بیا در آغوشم ،تو مال منی ، آرام باش که تو تا آخر دنیا ، دنیای منی ،

بارها گفته ام و خودت هم میدانی که زندگی منی ،

پس این هم بدان تو آخرین کسی خواهی بود که قبل از مردنم او راخواهم دید!

...............................................................................................
قدم می زد درون رویاهایش ، دردو دل می کرد با آرزوهایش ، صحبت می کرد با همزبانش.

ساده بود و بی ریا ، خسته از یک فریاد بی صدا!

دوست داشت در یک جا گم شود، جایی که درآن مهر و محبت حس شود.

لابه لای دفتر خاطره هاش ، خاطره ای بود که نمی خواست پرپر شود ، سوخته شود ، واز بین رود .

خاطره اش راز بود که نمی خواست فاش شود ، یا از آن دفتر سیاه پاک شود.

هم صدایی نداشت تا بگوید فریادش را! بگوید راز دلش را!

همزبانش تنهایی بود ، در نگاهش بارانی بود ، در دلش چه غوغایی بود.

بی بهار به سر می کرد ، با زمستان سفر می کرد. شبها دلهره داشت روزها قهقه داشت.

در دلش راز و نیاز بر لبان نسخه ای بود. نسخه ای که نامش غصه بود.

غم با او همسفر شد آرزوهایش همه دربه در شد. عشق را سراسیمه در قلب گرفت.

با عشق همسفر بود ، بی عشق مثل جاده پر خطر بود.

روزها باعشق هم سخن بود ،شبها در آغوش عشق گرم گرم بود.

مدتی گذشت…

در دلش رازی پنهان بود،راز گل و آتش بود. رازش را می خواست فاش کند ، آرزوهایش را سحرخیز کند.

یک سخن بر زبان آورد ، هر دو آرزویش بر باد آورد.

در نگاه عشقش بارانی شد، قلبش از عشق خالی شد.

عشقش با کس دیگر همسفر شد ، چون عشق تنهایی سرد سرد شد.

می خواست با عشقها زندگی کند ، می خواست دو رنگ باشد و تحسینش کند.

اما سرنوشت اینچنین نخواست هر دوعشق را از او می خواست ،

بعد از آن هیچ کس با او هم سخن نشد ، هیچ عشقی با او همدل و هم صحبت نشد!

Mr_Black
Mr_Black
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

لدفا بخونید:

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره ات طلاست...

یک کم از طلای خود حراج میکنی؟

عاشقم...

با من ازدواج میکنی...؟!

اشک گفت:...

ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟!

تو چقدر ساده ای ....

"خوش خیال کاغذی"!

توی ازدواج ما....

تو مچاله میشوی!

چرک میشوی وتکه ای زباله میشوی...!

پس برو و بی خیال باش...

عاشقی کجاست!...

تو فقط دستمال باش!

*

دستمال کاغذی .... دلش شکست!

گوشه ای کنار جعبه اش نشست...

-" گریه کردو گریه کردو گریه کرد!-"

در تن سفید ونازکش دوید... خون درد!

*

آخرش دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه ای زباله شد...!

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک وزشت مثل این وآن نشد...

رفت اگر چه توی سطل آشغال !

پاک بود و عاشق وزلال!

او ....

با تمام دستمال های کاغذی ....

فرق داشت...

چون که درمیان قلب خود...

" دانه های اشک داشت"!

☻زندگی هیپ هاپی☺

MohammadSTAR
MohammadSTAR
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

مریض :
خانم دکتر دارم از درد میمیرم منو بکش راحت بشم
دکتر :
من خودم کارم رو خوب بلدم نیاز به تذکر شما نیست

MohammadSTAR
MohammadSTAR
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

هفت نصيحت مولانا
• گشاده دست باش، جاري باش، كمك كن (مثل رود) • باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد)
• اگركسي اشتباه كرد آن رابه پوشان (مثل شب) • وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ)
• متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك) • بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا )
اگر مي خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آينه)

MohammadSTAR
MohammadSTAR
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

____$$$$$$$
_____________________$$$$$$$$$$
__________________$$$$$$$_$$$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$
_____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
___$$$_$$_$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$
__$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
__$$$_$$_$$$$$$$$___$$$$$$_$$$
__$$$_$$_$$$$$$$$_____$$___$$$
_$$$$$_$$$$$$$$$$$__________$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$$
$_$$$$$$__$$$$$$$$$
$_$$$$$$___$$$$$$$$
_$$$$$$$$$__$$$$$$$
$_$$$$$$$$___$$$$$$
$$_$$$$$$$$___$$$$$
$$$_$$$$$$$$__$$$$$$
_$$$_$$$$$$$$$_$$$$$
$$$$$ __$$$$$$$$_$$$$
$$$$$$$ __$$$$$$$$$__$
$_$_$$$$$__$$$$$$$$$_$$$$
$$$__$$$$$__$$_$$$$$$$_$$$$
$$$$$$_$$__$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$
__$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$$
_$$$__$$_$$________$$$$$$$$$$$
_$$$_$$_____________$$$$$$$$$$
_$$_$$______________$$$$$$$$$$
_$$$$________________$$$$$$$$$$
_$$$$________________$$$$$$$$$$
__$$$_________________$$$$$$$$$
$_____________________$$$$$$$$$
$____________________$$$$$$$$$$
$____________________$$$$$$$$$$
$____________________$$$$$$$$$__$$$$$
$___________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____________________$$$$$__$$$$$$$$

delawaz
delawaz
۱۳۹۳/۰۱/۲۹

باسلام
شـــــــــــــــــــرمنده تمامي دوستان بخاطر ديرشدن اهنگم

یـــــــازدهمـــین آهــنـــگ جـــــديدم بنام احـــــــساس خاص

www.aparat.com/v/87QUM

Www.delawazmusic.r98.ir

ترانه واهنگ : مرتضی پاشایی

درصورت هرگونه اهنگسازی.ملودی... وهرگونه همکاری میتونید درارتباط باشید

7 7 3 3 3 7 1 3 3 9 0

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا با وجود تو

شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من زندگانی بخشی

یا بگیری از من آنچه را می بخشی

من به بی سامانی ، باد را می مانم

من به سرگردانی ، ابر را می مانم

من به آراسته گی خندیدم

منه ژولیده به آراسته گی خندیدم

سنگ طفلی اما

خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت

قصه ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می گفت

باد با من می گفت :

" چه تهی دستی مرد ! "

ابر باور می کرد

من در آئینه رُخ خود دیدم

و به تو حق دادم

آه ... می بینم ، میبینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟!

هیچ !

من چه دارم که سزاوار تو ؟!

هیچ !

تو همه هستی من

هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟! .... همه چیز

تو چه کم داری ؟! ...هیچ !

بی تو در می یابم

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را

کاهش جان من ، این شعر من است

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!

باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی

نه .... دریغا ، هرگز

کاشکی شعر مرا می خواندی !!!

Iman161
Iman161
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

تازگیا مد شده میگن عشقت رو ول کن بره...

اگه برگشت مال خودته..!

اگه برنگشت از قبل مال تو نبوده..!

خو لامصب مگه کفتر بازیه..!

والااااا