متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


با هیچ کس تندی نمی کرد. کسی چشمهایش را نمی دید. همیشه سرش به پایین بود و نگاههایش به زمین. کم می خندید و وقتی می

 

خندید و چشمهایش را می دیدی، انگار دنیا را به تو می دادند. عکسش را که گذاشتند داخل حجله همسایه ها بیتابیشان بیشتر از مادر

 

شده بود! خیلی هایشان می گفتند این اولین بار است چشمهای عبدالاحد را می بینیم! وقتی از کوچه می گذشت آنقدر سرش به پایین

 

بود و نگاهش نجیب که هیچ کس نمی توانست چشمهای او را ببیند! مادر یاد حرف خود عبدالاحد می افتاد که همیشه می گفت: مادر

 

جان، اگر چشم آدم به نامحرمی بیفتد آنقدر باید به سنگریزه ها و خاک و شن ها نگاه کند و به عدد همان سنگریزه ها استغفار کند تا

 

شاید کمی بار گناهش سبک گردد. مگر شوخی است نگاه کردن به نامحرم؟! کاش جوانها بدانند.


به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


AZAD
ارسال پاسخ

خوش به حالشان
تشکر