بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
خاطره ای ازشهدای عزیز
- تعداد نظرات : 0
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۳/۰۹
- نمايش ها : 112
دم محرم بود و ما از اینكه نمیتوانستیم برای امام خود عزاداری كنیم، بهشدت ناراحت بودیم. زنده یاد ابوترابی پتویی به خود پیچیده
بود و زیر پتو، آرام به سینة خود میزد. پرسیدم: آقا سید! این چه دردی را دوا میكند كه در زیر پتو دستی به سینه بزنی؟ گفت:
میخواهم یادم نرود كه محرم است.
آن روز من و سیزده تن از اسرا را كتك زدند. بدن برخی از ما تا حدودی قوی بود؛ اما تن نحیف سید ابوترابی چگونه میتوانست تحمل
ضربات را بكند؟ البته او تحمل كرد و آهی هم نكشید؛ مبادا روحیه اسرا تضعیف شود. خیلی برای ما سخت بود كه شاهد تنبیه و شكنجه
سید باشیم.
بعد از اتمام شكنجه، من به خاطر قدرت بدنی قادر به راه رفتن بودم؛ اما جسم ضعیف مرحوم ابوترابی نه؛ لذا سراغش رفته، ایشان را
بغل كردم و كشان كشان داخل آسایشگاه بردم. آن موقع بود كه احساس كردم امام حسینعلیهالسلام از دست این قوم هزار چهره چه
كشیده است.
مرحوم ابو ترابي
منبع : راوي: صارم طهماسبي، ر.ك: ساعت به وقت بغداد، ج2، ص37 و 38
منبع کلام شهدا:اسك دين
نخستین نظر را ایجاد نمایید !