توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
یه زمانی
- یه زمانی اخر کتاب ادبیات چند صفحه بود که اخر سال معلم می گفت موضوع ازاد، هرچی می خواین بنویسید . بیشتر بچه ها درباره ی خودشون و ارزوهاشون مینوشتن اما من نمیدونستم چی بنویسم همیشه هم سه چهار خط درباره ی شغل اینده م مینوشتم و تمام.. اما حالا اگه بگن هرچی میخوای بنویس اینقدر حرف دارم که میشه کتابش کرد اینقد دلم پره که هزار موضوع برای نوشتن دارم از اینکه چی بودم و چی شدم.... از نامردی دنیا ... از ت…
دلم گرفته... کجایییییییییییی....
- خیلی وقته که از دنیا خسته شدم ..... دلم از خودم ، ازکارام، از نبودنت، از شب های سردم گرفته .... دیگه کم اوردم ... نمیدونم چرا همش برات مینویسم اما تو یه بارم نوشته هام رو نمیخونی... نمیدونم کجای این دنیا هستم ... شاید خدا منو توی دنیا گذاشته برای خنده.... مگه تو نگفتی که به من فکر نمیکنی ... مگه نگفتی زمان بگذره فراموشت میکنم ... پس چرا هر طرف رو نگاه میکنم تو رو میبینم ..…
رو به سوی او....
- دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!…
ازمن میپرسند
- از من پرسید : سیگار را ترک نکردی ؟ گفتم: نه ، کبریت را ترک کرده ام ! سیگار را با سیگار روشن میکنم . . .
منو میبینین
- منو میبینین به من میگن سیه بخت....... به من نخندید ادم های خوشبخت منم یه روزی روزگاری داشتم ........... جوون بودم عشق به یاری داشتم این زمونه پیرم کرد ....... از زندگی سیرم کرد آی زمونه چقدر تو نامردی ....... چه ظلم بی حدی به من کردی.......
