متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    دختر فقير

  • تعداد نظرات : 6
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
  • نمايش ها : 281

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... 

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... 

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم... 

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... 

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


fmesk
ارسال پاسخ

sepas.ali jan aaliii bod

TURAN
ارسال پاسخ

khili narahat konande bod

mrc ali

HamiD312
ارسال پاسخ

مرسي بسي زيبابود دادا . ..

elisa20
ارسال پاسخ

cheghad narahat konande bod

Red323Sh
ارسال پاسخ
شـــوالیـه
ارسال پاسخ