متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    می دانم

  • تعداد نظرات : 10
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
  • نمايش ها : 248


می‌دانم


حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد


حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری


آن همه صبوری


من دیدم از همان سرِ‌صبحِ آسوده


هی بوی بال کبوتر و


نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید


پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم!


دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام


پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟


حالا که آمدی


حرفِ ما بسیار،


وقتِ ما اندک،


آسمان هم که بارانی‌ست ...!


به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و


دوری از دیدگانِ دریا نیست!


سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟


می‌دانم که می‌مانی


پس لااقل باران را بهانه کُن


دارد باران می‌آید.


(علی صالحی)

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


underground
ارسال پاسخ

MYRA_AMIR :
لاااااااااااایک

سپاس

MYRA_AMIR
ارسال پاسخ

لاااااااااااایک

underground
ارسال پاسخ

sepideh82taghdir :
خیلی زیبا بود

متشکرم

sepideh82taghdir
ارسال پاسخ

خیلی زیبا بود

underground
ارسال پاسخ

yas38 :
خیلی قشنگ بود مرسی

ممنون از توجه شما.

yas38
ارسال پاسخ

خیلی قشنگ بود مرسی

underground
ارسال پاسخ

S00GI :
♥♣♥LIKE♥♣♥

متشکرم .

S00GI
ارسال پاسخ

♥♣♥LIKE♥♣♥

underground
ارسال پاسخ

Mohi18 :
ممنون..قشنگ بود {67}

سپاس .

Mohi18
ارسال پاسخ

ممنون..قشنگ بود