متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • ما بال هایمان را به زمان باج دادیم تا زندگی کنیم...…

  • ما بال هایمان را به باد زمان دادیم می بینی؟ ما قرار بود فرشته باشیم تو بی گناه بودی من بی گناه زمان اما دست بر گلو می گذارد می گوید : زندگی را و زمین را چه به این حرف ها؟ چه به این بال ها؟ چه غلط ها...   ما بال هایمان را به زمان باج دادیم تا زندگی کنیم   …
  • دختری که شبیه جوانی مادربزرگ نبود...

  • پدربزرگ مرد -از بس که سیگار کشید- مادربزرگ ساعت زنجیردار او را که همیشه به جلیقه اش سنجاق می شد به من بخشید... بعد ها که ساعت خراب شد ساعت ساز عکسی را به من داد که در صفحه ی پشتی ساعت مخفی شده بود -دختری که شبیه جوانی مادربزرگ نبود- پیرمرد چقدر سیگار می کشید  …
  • که تمام زنانگیش در چمدان عروسیش جا ماند...

  • میانِ لباسهایِ آویزان روی بندِ رختاندام زنی پیداست که تمام زنانگیش در چمدان عروسیش جا ماندو بی هیچ بوسه ای خسته از شب های تکراریهر صبح به بیداری رسید،در آشپزخانه ای تب دارآرزوهایش ته گرفت و قُل قُلِ کتری عاشقانه ترین ملودی اش شدموهایش در تشنگی پژمردو در یک تشت پر از کَف و تنهایی چنگ می زد به دلشیقه چرکی که بوی غریبه میداد..و هرشب با لبخند، منتظر غریبه ای می ماندکه اسمش در شناسنامه اش بود...  …
  • نشُد كه نشُد كه نشُد...

  • ﯾﻪ ﺷﺐ ﺑﺭﺍﺵ ﻓﺮستـﺎﺩﻡ : ﺩﻟـﻢ ﺑﺮﺍﺕ تنگ ﺷـﺪﻩﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻛﻤـﺘﺮ ﺑﻬﻢ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ ﺗـﺎ ﺩﻟﺘﻨـﮕﻢ ﻧﺸﻲﺍﻭﻧـﺸﺐ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺒــ ﮔﺮﻳﻪ ﻛـﺮﺩﻡ . . . ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻲ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻮﺩﻧﺵ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ . . .ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺻﻼً ﻧﻔﻬﻤﻴﺪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯾﻢ ﺩﺳـﺖ ﺧﻮﺩﻡ نیس ﻭﮔﺮﻧﻪﺑﻪ ﺟـﺎﻱ ﻛﻤـﺘﺮ" ﻫﻴـﭽﻮﻗـﺖ" ﺑﻬـﺶ ﻓـﻜــ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻡگذشــت...كم كم تنهايٓــم گذاشت...گفتم بي تو نميتــوانم و گفت:كار نشد ندارد هستند كساني كه جايم را پُــر كنــنـد...زمان زيــادي گذشتـه است و افراد ز…
  • یه وقتایی یهو تصمیم میگیری عوض بشی...

  • یــــه وقــتایـــےﯾﻬـــﻮ ﺗﺼﻤﯿـــــــﻢ ﻣﯿﮕـــــﯿﺮﯼ ﻋــــــﻮﺽ ﺷــــے ﻧﺸــــــــــﻮﻥ ﻣﯿــــــــﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﯾﻨـــــﺪﻩﺍﻣﯿــﺪﻭﺍﺭﯼﺁﻫﻨـــﮓ ﺷــــﺎﺩ ﭘﻠــے ﻣﯿﮑﻨـــےمیـــری آرایشگـــــاه ...ﺑـــﻪ ﺭﻭﺯ ﻟﺒــــﺎﺱ ﻣﯿﭙــﻮﺷــــــﯽ ﺑــﺎ ﺩﻭﺳـــــــــﺘﺎﺕ ﺑﯿــﺮﻭﻥ ﻣﯿــــــﺮﯼﺷﯿﻄـــــﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨـــــےﯾــﻪ ﻣــﺪّﺕ ﺍﺩﺍﻣــــﻪ ﻣﯿـــــــﺪﯼﻭﻟـــــــــــــــــــﯽ ...هـــهﺧﯿﻠــے ﺯﻭﺩ ﮐــــــﻢ ﻣﯿــــــﺎﺭﯼﺩﻭﺑـــﺎﺭﻩ ﺁﻟﺒــﻮﻡُ ﺁﻫﻨــﮕﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﮕــ…
  • ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻟﺸﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ..…

  • ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻟﺸﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ انگارﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺪ ، ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺍﺳﺖﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺍﺳﺖ ...ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻏﻠﯿﻆ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺗﺮﯼ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺪﻧﮕﺎﻫﺶ ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦﺑﺪﺍﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪﺑﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ ﻋﻤﯿﻖ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﭼﺸﻤﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩﻫﯿﭻ ﻣﺮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﭘﺴﻨﺪﺩ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻓﺮﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﯾﺎﯾ…
  • ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...…

  • ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ...ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ...ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ...ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻡﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺻﺒﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻢﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﻡ...ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻢﺣﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮑﻨﻢ...ﺩﺭ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻐﻞ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭘﺘﻮ ﻣﯿﮑﺸﻢ…
  • رفت...

  • رفتخجالت کشیدم بگویم من هنوزم " دوستت دارم " دلم نیامد بگویم....حس لجبازیم نگذاشت بگویم " ببخشید "غرورم نگذاشت بگویم :" نرو " بمان کنار دلمدلم نمیگذارد فراموشش کنمعقلم نمیگذارد بگویم " برگرد "خاطراتش نمیگذارد " نفس " بکشم" قسمت " نمیگذارد دست هایمحتی به رویای داشتنش برسدواین وسط " خدا " با این همه بزرگیش فقط نگاه میکند …
  • ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺴﺖ...

  • ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﺪ ...ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ...ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﻓﻘﻂ ...ﺗﺼﻮﯾﺮﯾﺴﺖ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺧﯿﺎﻟﺖ ...ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ...ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺴﺖ   …