melika23
۱۳۹۲/۱۰/۰۲
هنگام روز
كجا می روی
در خانه بمان
غمگینم
گیلاس ها بر درختان نشسته اند
پرنده از تنهایی
پر نمی زند
هراس دارد
من
همواره در روز
زخم قلبم را به تو
نشان می دهم
در خانه بمان
آوازها
از خانه دور است
یك ستاره
هنوز در آسمان
مانده است
شب می شود
گلهای سرخ
در شب
در باغچه دیده نمی شوند
در باغچه یادبود تو است
كنار این بوته های گل سرخ
می خواستی بمیری
مردی
به تو بانگ زدیم
تو را صدا كردیم
تو مرده بودی
یار من
لحظه ای در بهشت
دوام آور
شب تمام می شود
كلید خانه را
گم كرده بودیم
در كوچه ماندیم
در كنار خانه
علف ها روییده بود
اما چه سود
سایه نداشتند
زاده شدم
كه لباس نو بپوشم
جمعه ها تعطیل باشد
در تابستان
آب سرد بنوشم
عشق را باور كنم
كلمات مرا به ستوه نمی آورد
انگشتانم
در میان برگهای درختان
تسلیم روز می شوم
لباسها بر تنم
كهنه است
من
در تابستان آب گرم
می نوشم
هنوز تشنه ام
******************
|