متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • بهار بهار

  • بهار بهار صدا همون صدا بود صداي شاخه ها و ريشه ها بود بهار بهار چه اسم آشنايي صدات مياد ... اما خودت كجايي وابكنيم پنجره ها رو يا نه تازه كنيم خاطره ها رو يا نهبهار اومد لباس نو تنم كرد تازه تر از فصل شكفتنم كرد بهار اومد با يه بغل جوونه عيد آورد از تو كوچه تو خونه حياط ما يه غربيل باغچه ما يه گلدون خونه ما هميشه منتظر يه مهمون بهار اومد لباس نو تنم كردتازه تر از فصل شكفتنم كرد بهار بهار يه …
  • روی قبرم بنویسید

  •  روي قبرم بنويسيد كسي بود كه رفت       لحظه اي از غم ايام نياسود كه رفت بنويسيد از اغوش خدا امده بود                هيچ كس هيچ نفهميد چرا امده بود بنويسيد نفهميد كسي دردش را              هيچ كس درك نمي كرد رخ زردش را بنويسيد كه يك عمر كسي را كم داشت     در نگاهش اثر از حادثه اي مبهم داشت …
  • همیشه

  • همیشه باید کسی باشد تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمدباید کسی باشد…که وقتی صدایت لرزید بفهمدکه اگر سکوت کردی، بفهمد…کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمدکسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمدبه توجهش احتیاج داریبفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیریبفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده استبفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ بارانبرایِ …
  • نسل من

  • نسـلِ بـوسـﮧ هـآے خیـابـآنے هَستیـم. نَسـلِ خـوآبیـدَלּ بـآ اِس اِم اِس. نَسلِ دردودِل بآ غَریبِـﮧ هـآے مَجـآزے نَسلِ جُمـلِـﮧ هـآےکـورُوش وَ دُکـتُر شَریعَـتے. نَسـلِ کـآدوهـایِ یَوآشکـے نَسـلِ تَـرس اَز چِـرآغ هـآے گَـردآלּ مـاشیـלּ پُلـیس. نَسـلِ سـوختِـﮧ. نسـلِ مــלּ! نسـلِ تُــــــو! یـآدماלּ بـاشـد هنگـآمے کـﮧ دوبـآره بـﮧ جَهَنَــم رَفتیـم بیـלּ عـذآب هـایـمآלּ مُدآم بگـوییم: یــــــ…
  • حکایت من

  •     حکایت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت دلباخته ی سفر بود اما همسفر نداشت حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد زخم داشت اما ننالید گریه کرد اما اشک نریخت  حکایت من حکایت کسی بود  که پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود...!!!!…
  • آغوشت

  • وقتی آغوشت را به روی ارزوهایم باز می کنیآنقدر مجذوب گرمای وجودت می شومکه جز آرامش آغوشتتمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم…
  • چه فرقي ميكند

  • چه فرقي ميكند ساعت ها را به عقب بكشم وقتي حسرت هايت تكراري است وقتي نگاهت ديگر برنميگردد وقتي صدايت ديگر مرا نميخواند چه فرقي ميكند اين عقربه ها برگرد وقتي ثانيه به ثانيه اش تكراري است وقتي چشمان خيره ام سال ها براي گذاشتن همين دقايق وقت گذاشته اند …