متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۹

chagir saydoon galmazmidim yaar گر صدايم نمي کردي فکر مي کردي نمي آيم؟؟؟
sanin ichin olmazmidim yaar فکر مي کردي به خاطر تو نمي ميرم؟؟؟
doonyayi tars etmazmidim yaar فکر مي کردي دنيا را به خاطر تو از بين نمي برم؟؟؟
aramam sormam bir daha yalvarsan bida allaha مي آيم و نمي پرسم نشاني از تو حتي براي يک بار حتي اگر دست بر دامن خدا شوي
chik masa gejam sabaha aramam اگر شبم به صبح هم نرسد نمي آيم
peshindan galdim kach kara به دنبالت آمدم چندين بار
doonyami yikdin bin kara دنياي مرا بر هم زدي هزاران بار
kirildim sana bir kara aramam دلم از تو شکست فقط يک بار نمي آيم
seviyoroom banda sani yaar تو مرا دوست داري من هم تو را دوست دارم يار من
chok ozladim banda sani yaar من هم خيلي دل تنگ تو شدم يار من
ramadim banda sani yaar من هم در پي تو نيامدم يار من
aramam sormam bir daha yalvarsan bida allaha مي آيم و نمي پرسم نشاني از تو حتي براي يک بار حتي اگر دست بر دامن خدا شوي
chik masa gejam sabaha aramam اگر شبم به صبح هم نرسد نمي آيم . . .
goz yashlarim sela dondoo yaar اشک چشمانم مانند سيل روان شد يار من
ayrilanar gari dondoo yaar آنها که از هم جدا شده بودند بر گشتند يار من
laylak baba bila dondi yaar حتي لک لک ها هم بر گشتند يار من

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۹

دلتنگی
یه حسه غریبیه مثله یه بغضه که انگار نمیخواد بترکه فقط میخواد خفت کنه بدتر ازاونم اینه که نمیتونی به کسی بگی چون تنها حسیه که فقط میگی بدتر میشه مشکلی ازت حل نمیشه انگار وقتی داری تعریفش میکنی بیشتر خفت میکنه مثله شبهی میفته تو روحت تو ادراکت خیلی راهها رو میری که یه جوری باهاش کنار بیای مثلا فراموشش کنی ، یادت بره،یا چه میدونم یه چیزی یه حسیو جایگزینش کنی ولی انگار هر چی میگردی بدتر میشه و دلتنگتر میشی.بنظرم دلتنگی از تنهاییم بدتره چون با تنهایی میشه کنار اومد حداقلش اینه که خاطره ای ، حرفی ، خنده ای ،اشکی،ویا حسی نیست که به کسی که دلتنگشی اذیتت کنه ولی امان از دلتنگی و فراغ یار همه چی با خودش میاره فکر ، خیال،شک و تردید و خیلی چیزای بد...
هر کیو دوسش داریم واقعا دعاش کنیم هیچ وقت دلتنگ نشه
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چوشمع
کوه صبرم شد چو موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو خندانم چو شمع
امان از دلتنگی....

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

سلام دوستان اگر کسی رو که دوست دارید و به اون عشق میورزید برای اینکه از دلایله دوست داشتنتون مطمئن بشید لطفا به سوالاته زیر پاسخ بدید.ممنونم.
1-احساس امنیت :
خیالم از این رابطه راحته و دلم را نمی لرزونه. وقتی مشکلی برام پیش می یاد، از اینکه او ن حامی منه دلگرم می شم.
بله خیر
2- احساس خوب داشتن
بهش علاقه مندم . دلایل زیادی را برای این علاقه دارم و رفتارها و ویژگی هاي اون برای ادامه رابطه به من انگیزه می ده.
بله خیر

3-نیاز به احترام:
خانواده، همکاران و دوستام بدون مقاومت این رابطه را به رسمیت می شمرند و از بودن او ن توزندگیم استقبال می کنند.
بله خیر
4-به من توجه می کنه
حواسش با منه و نمی گذاره در این رابطه تنهایی یا خلأيی را احساس کنم. مرتب با من تماس می گیره و از حالم باخبر می شه.
بله خیر
5-حسش را در این رابطه درگیر می کنه
تغییراتم را می فهمه و بدون آنکه بگم، متوجه احساساتم می شه. با رفتارش می گه به ظاهرم و شرایط روانی که در آن قرار دارم توجه می کنه.
بله خیر
چه نمره ای می گیرید؟
اگر جوابتون به سؤال های زیر مثبت باشد، شما احساسی منطقی داریدو می توانید به ادامه رابطه فکر کنید و از اون لذت ببرید. اما اگر پاسخ شما به 3 سؤال از 5 سؤال ذکر شده منفی باشه،بنظره من دوست داشتنتون غیره منطقه و فقط یه نوع عادته.

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

زمانی که تو را می بینم،ازچه زبانم بند می آید
زمانی که تو را می بینم،گلها در دستانم خشک می شوند

زمانی که تو را می بینم،گویا زمان به آخر می رسد
تا به چشمانت نگاه کنم،دنیاها از آن من می شود

سکوت نکن،ای قلبم!فریاد بزن ای دل،تو بگو،
عشقم را به معشوقم،دردم را به معشوقم،

فریاد بزن،او را چگونه دوست دارم،
فریاد بزن،رؤیاهایی که دیدم
فریاد بزن شبهایی که نخوابیدم
فریاد بزن

زمانی که تو را می بینم،وجودم را شعله ای احاطه می کند
زمانی که تو را می بینم،دلم آتش می گیرد،می سوزد

زمانی که تو را می بینم خاطره ها جان می گیرند
زمانی که تو را می بینم،گویا زمان می ایستد

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

عاشقش شدم به دلش ننشستم، رفتم نیامد

گفتم این عشق را نادیده نگیر گوش نکرد

گو اینکه در چشم یار ارزشی نداشتم

حتی بدون گفتن الوداع منو ترک کرد

صدای آب و رنگ گل بود برایم

عشق او در دلم بالاتر از همه چیز بود

گول حرف مردم را خورد، دلم را شکست

من مجنونش بودم ولی نتوانست که لیلای من شود

من هم انسانم، گریه می کنم و می خندم

از دلت از قلبت من را جدا نکن

من هم انسانم، می خندم و می رقصم

از دلت از قلبت من را جدا نکن

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۷

دختری به نامه آنیتا
یه مردی نزدیک به دهه چهل با کوله باری از تجربه های تلخ که هروقت یادش میاد پشتش میلرزه وقتی میبینه تو دنیای واقعی نمیتونه محبوبش رو پیدا کنه به ناچار هرشب میاد تو دنیای مجازی چند وقتی هر شب میاد و میره ولی مثله اینکه اینجام خبری نیست فرقی با دنیای حقیقی نداره اینجام اغلب نقاب میزنن حتی عکساشونم جعلیه ،مسائله حاشیه ای حرفای نامربوط حتی وقتی جدی هستی ممکنه مورده تمسخر قرار بگیری ...
یواش یواش دیگه داشت ناامید میشدومیخواست اینجارم بسپره به قصه ها یه روز نامیدانه یه سری میزنه و وارده خلوته دخترکی میشه سلام و احوالپرسی و...
بعد از یکساعتی گپ زدن احساس میکنه ایندفعه با دفعه های دیگه فرق داره .دلش پراز درده ولی یه دفعه میبینه شده سنگه صبور ،احساسی که همیشه بعنوانه یه مرد دوست داشته ولی تجربه نکرده احساسه تکیه گاه بودن...
با تمامه خستگیهاش شده یه تکیه گاه مطمئن و یه سنگه صبوره تمام عیار دیگه غصه های خودش یادش رفته وفقط به این فکر میکنه که چجوری دخترکه قصه رو آروم کنه .
دخترک قصه هم فکر میکرد فرشته نجاتش پیدا شده طفلک نمیدونست که خودش قهرمانه قصست چون تونسته غروره از بین رفته یه مردو بهش برگردونه ، تونسته که یه باره دیگه طعمه شیرینه دوست داشتن و تو قلبه مرده قصه زنده کنه شاید نمیدونسته که یه مرد دوست دارن که احساس کنن تکیه گاه باشه و اون موقعست که غرورش حفظ میشه
حالا دیگه هردوتاشون هرساعت اینجان ولی دیگه نه بی هدف ، کاریم به کسی ندارن، میان که به هم دوست داشتن و یاد بدن ،مهربونی کنن، دخترک دیگه داره یواش یواش غصه هاشو فراموش میکنه و کم کم به آرامش میرسه با تمامه حسه دخترانش ناز میکنه و مرده قصه با غرورش تکیه گاهه امنی شده برا دخترکه قصه و از خریدن نازو تنعم دخترک احساسه غرور میکنه با اینکه بازم شبها تنهاست ولی دیگه احساسه تنهایی نمیکنه ،احساس میکنه شبا که میره خونه یکی منتظرشه و چراغه خونش روشنه وبخاطره اون شب همیشه خدارو شکرمیکنه...
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست
بنظره شما قهرمانه قصه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۵

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بي انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد

عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند

در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۳

و اکنون در منا‌یی: ابراهیمی، و اسماعیل‌ات را به قربانگاه آورده‌ای؛
اسماعیل تو کیست؟
چیست؟
مقامت؟
آبرویت؟ موقعیت، شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ معشوقت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانی‌ات؟ زیبایی‌ات؟ ...
من چه می‌دانم. این را تو خود می‌دانی، تو خود آن را، او را، هر چه هست و هر که هست، باید به منی آوری و برای قربانی، انتخاب کنی؛
من فقط می‌توانم نشانی‌هایش را به تو بدهم:
آنچه تو را در راه ایمان، ضعیف می‌کند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن می‌خواند؛
آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می‌افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی‌اش نمی‌گذارد تا پیام را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به فرار می‌خواند، آنچه تو را به توجیه و تأویل‌های مصلحت‌جویانه می‌کشاند و عشق به او کور و کرت می‌کند؛ ابراهیمی و ضعف اسماعیلی‌ات تو را بازیچه ابلیس می‌سازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی‌ات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش از بلندی فرود می‌آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم‌وارت را از دست می‌دهی؛
او اسماعیل تو است، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع و حتی یک نقطه ضعف!
اسماعیلِ ابراهیم، پسرش بود!

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۱۳

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

mehdi15105
mehdi15105
۱۳۹۳/۰۱/۰۹

چقدرخوبه آدم همیشه خودش باشه حتی تو دنیای مجازی
من نوجیه نشدم چرا تو این سایت 99 درصد خودشون و پشت یه عکس دیگه مخفی میکنن!!!!!!
اگه به این سایت یا سایتهای مثل این اعتماد نداریم چرا عضو میشیم؟
اگه این دنیای مجازی خوب نیست چرا میاییم؟
اگه خوبه یا حداقل سرگرم کنندست پس چرا نقاب بزنیم بهتره که خودمون باشیم.