متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • تنهايي

  • نهایی بهتر است خودتی خودت حداقل روحت آسایش بیشتری دارد نگرانی كمتری داری و میتوانی برای خودت باشی هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند كاش كمی عوض میشدیم
  • لباس

  • ودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد. زنی در حال عبور او را دید و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش! کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبتی دارید!…
  • لقمان

  • مطالب طنز جدید روزى به لقمان هیچ نگفتند همینطورى ساکت نگاهش کردند آخر خودش خسته شد و گفت:از بى ادبان !   ))
  • اگر....

  • اگر تو آمریکا هم قوانین نام‌گذاری شرکتها مثل ایران بود اسم شرکت اپل می‌شد : سیب‌پردازان سیستم‌گستر غرب !
  • رو راستي

  • بیـــا فقط یه لـــحظه با خــودمون رو راست باشیـــم.... بخـــــــاطر تمام لــوندی ها که من کردم ... کسی منو به خــونه عشــق نبرد... یه جایی بود به اسم مکــان و یه لحظه هایی بود به اســم هــــوس... بــــخاطر تمام لحظه هایی که تو صرف کردی دل یه دختــر رو بدست بیاری تا رکورد افتخار فتح دلشو ثبت کنی…
  • حق نداري

  • وقتي از دوست داشتن كسی مطمئن نيستي حق نداری دستاشو بگيري كه به دستات عادتش بدی ... وقتي كسي رو سهم خودت نميدوني حق نداری پيچ و تاب بدنش رو زير و رو كنی ...
  • گاهي

  • گاهی پای کسی میمانی ....     که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......     فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای....     پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...     که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....       لایک ....…
  • مات

  • مـــات شــدم از رفـتنت !!   هیچ میز شطرنجی هم در میان نبود!     ایـن وســط ، فــقـط یـک دل بـــود ...     کـه دیگــر نـیست !!
  • محو تماشا

  • گفته بودی که چرا محو تماشای منی   آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی   مژه بر هم نزنم تا که زِ دستم نرود   ناز چشم تو ، بقدر مژه بر هم زدنی....
  • دريا

  • دریا، - صبور و سنگین – می خواند و می نوشت :دریا، - صبور و سنگین – می خواند و می نوشت : « ....  من خواب نیستم ! خاموش اگر نشستم، مرداب نیستم روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم؛ روشن شود که آتشم و آب نیستم! »   « ....  من خواب نیستم ! خاموش اگر نشستم، مرداب نیستم روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم؛دریا، - صبور و سنگین – می خواند و می نوشت : « ..…