بازگشت دوباره دادا حامد

امروز بعدي چن وخ با دوس دخدرم قِرار داشتم بريم پُلاخاجو يه تابي بزنيم!
دمي فلكه احمدبادم وعده كرده بوديم
آقا تا اومد نيشِس توو ماشین درومد بم گف:

حامد جونم الاي قربوني چشات برم ؛ جلدباش بوگو بيبينم چه تغییری کردم؟؟؟
چشاما انداخدم به سراندرپاش آ گفتم :
جوني دوتاي هیچ تغييري نيميبنم !
گف: ینی واقعن حضرتباسي حس نيمیکونی تغییرا؟
گفتم : نه به اين نِمِك!!!

لب ورچيد آ بغض کرد آ گف :
خــــره خیلی بي ذوق آ بی احساسی! برا چه منگلي سولاخي نافما حلقه زدم! عييييي
بعدم دري ماشینو كوف روهم آ رفت ..!

دخدرن ديگه ؛ بيشتر ازين نيميشد ازشون انتظار داشته باشيم!!!

(بازگشت دوباره دادا حامد)