متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    لَحظات

  • تعداد نظرات : 6
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۱/۰۸
  • نمايش ها : 486

میگونَد یک بار مَرگ یک بار زندگی



ولی مَن برعکس دیگران میگویَم!



آدَم یک روز برای همیشه تَه میکشَد...



همه را کنار میگذارد،زیر پا میگذارد!



میشوُیَد،روی طَناب پَهن میکنَد...



جارو میزَند،گَرد و خاک هایَش را میتکاند...



اینجا درست لحظه ایست،که همه چیز برایَش حسابی تمام شده است!



دُنبال بهانه ای برای تمام شُدَن است،برای رَفتـَن به دور تریــن نقطه ممکن...



بار و بندیلَش را جمع میکنَد،تِلفُنَش را خامـُوش میکنَد...



میروَد دَمِه دَر خانه،لحظه ای می ایستَد،پُشت سَر را نِگاه میکنَد...



لبخندی مَعنا دار میزَنَد به تمامی چیز هایی که پُشت سَر بوده اَست...



میرَوَد...



انقدر دُور،آنقَدر سَرد،آنقدر بی تفاوت...



که گویا کسی از قبل او را دَعَوت کَرده است...



در این بیــن،آدَم ها می آیند،سراغَش را میگیرَند گاهی...



این آدَم ها هَمانند کسانی هستند که در وقت اضافه به دنبالَت بوده اَند،امّا دیر به گُل رسیده اَند....



دیر تو را پیدا کَرده اَند،دیر تو را شناخته اَند...



وَقتـی زَمان کـَم بوده اَست تو در جایی ناممکن برایشان مُمکن شده ای...



حال آدم های اطراف مانده اَند و حَسرت لحظه ای برای با تـو بودَن...



حـَتی در بدتریــن لَحظات...



▌║█║▌█▌║█║▌█▌║█║▌█

Copyright©2017KinG Omid



اونقدر عَجیب نیست،فراموشی بعد از مرگ صد در صد تضمیــنی...عکــس:زرشــــک

شاعِرانه تَر از عارفانه،مینویسَم گـآهی برایَت عاشقانه...

قوانین رو آدَم ها مینویســَند،مَثلاً برای با تو ماندن هَر خَلافی،آزاد اَست...

جُلُوی پـآم،چاله ای بود و مَن با سَر رفتن به چاه را ترجیح دادم...

قـُول میدَم،کــِرما سَر پُوست بَدَنــِت نَکُنَن،دَعــوا...

وَسط یه مَنظره بَد تو جِلـُوه گَر باش...

کَز تُو بَهار میشَود در میان دِل مَن...

بی تـُو یک شَب خواب آرام بَر چِشمانـَم نَرَوَد هَرگِز...

هـمِه واژه ها را تــُو در مَن سُرودی...

مُشتـَق مــَن در رادیکال نِگاهــَت به ضریب دُو...

آه اَگَر از کُوچه ما کُنی شَبی گُذر...

باز مَن زین باده گَشته اَم،مَــست،مَست...

بَدَنَم میسُوزَد در آتَش و باران هَم اَلَکــی میباریــد!

بعضی وَقتا باید از رو جنازه خُودتَم رَد شی بری پی کارت...

مــَن کــُل دُور وَریام رو دُور ریختــَم...

تُو دَست هایَت را به مَن ساعتی قَرض بده،زِمستانی تَرین شُکوفه ها را در بَهار میدَهَم...

هـَر چی میگی بـِگُو،حَق را میدهَم به چـِشمان شیرینـَت...

مِهربان بودَن سَخت نیسـت،گـآهی،یک لیوان آب خُنَک به دَست راست مَن بده...

چــِقدر تو جیب چَپِت باشه مهم نیست،تَهـِش میکُنن سفیــد تَنـِت...

تو هَرکاری میخوای بُکُنی بُکُن،مگه حَرف مَردُم مهمه؟

درست زَمانــی که در آسمان به پَرواز خواهـَم آمـَد...

تـُو قافیه تـَمـآم،نا تَمامِ مـَنی...

کـآش میشد،تُلفن را بَرداشت و دُوستی را سِفارش داد و پاسخ شنید،بله قربان،الان ارسال میکنم...

بیــآ بَـرای آرزُو هامــُون،اُمیــد داشته باشیــم...

خیره ماندَن به یک جـآ،نشانه یک آدَم دیووانه نیســت!

آخَر یک روز صُبح،با صِدای تو از خَواب بیدار میشَوَم...

ایــن هـَوای خـُوب دَر کنار تـُو عَجیب میچَسبـَد...

تو بِمـآن،مـَن میرَوَم...

تــُو خـَط خـَطی بودی و حــآل شعــِر شُده ای...

هَرچی پیاده مِتر کَردی خیابوُنا،تهِش شُد هیچ...

مَجـنُون تَریــن،آدَم در ایــن زَمیــن...

تو بهتریــن باغــی،بهتریــنا هَم کِرم دارَن...

مــَن در میــآن حُوض تَنهــآ و تو آزاد تریــن مــآه...

بُزُرگ میشیم هَر سال پیر تر از پارسال...

مـَن به هَر بی راهِ تـُو را جـُویَم...

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


shadi1357
ارسال پاسخ

مثل همیشه عالی

Fereshteh
ارسال پاسخ

مــَن کــُل دُور وَریام رو دُور ریختــَم ...

minee
ارسال پاسخ

از رو جنازه خودتم رد شی...
عشق چه می کنه با آدما
قشنگ بود..ممنون

behnamemsoft
ارسال پاسخ

چقدر زیاده حوصلم سر رفت

marya1370
ارسال پاسخ

داستان غم انگیز، هرچند در واقعیت همینقدر غمگینه![از دید بازمانده]
زرشکِ تازه... به به
☑️قوانین رو آدَم ها مینویســَند،مَثلاً برای با تو ماندن هَر خَلافی،آزاد اَست...
☑️کَز تُو بَهار میشَود در میان دِل مَن...
☑️بی تـُو یک شَب خواب آرام بَر چِشمانـَم نَرَوَد هَرگِز...
☑️هـمِه واژه ها را تــُو در مَن سُرودی...
☑️مُشتـَق مــَن در رادیکال نِگاهــَت به ضریب دُو...
☑️آه اَگَر از کُوچه ما کُنی شَبی گُذر...
☑️مــَن کــُل دُور وَریام رو دُور ریختــَم...
☑️تُو دَست هایَت را به مَن ساعتی قَرض بده،زِمستانی تَرین شُکوفه ها را در بَهار میدَهَم...
☑️هـَر چی میگی بـِگُو،حَق را میدهَم به چـِشمان شیرینـَت...
☑️مِهربان بودَن سَخت نیسـت،گـآهی،یک لیوان آب خُنَک به دَست راست مَن بده...
☑️درست زَمانــی که در آسمان به پَرواز خواهـَم آمـَد...
☑️تـُو قافیه تـَمـآم،نا تَمامِ مـَنی...
☑️کـآش میشد،تُلفن را بَرداشت و دُوستی را سِفارش داد و پاسخ شنید،بله قربان،الان ارسال میکنم...
☑️بیــآ بَـرای آرزُو هامــُون،اُمیــد داشته باشیــم... ❤
☑️آخَر یک روز صُبح،با صِدای تو از خَواب بیدار میشَوَم...
☑️ایــن هـَوای خـُوب دَر کنار تـُو عجیب میچسبد...
☑️مــَن در میــآن حُوض تَنهــآ و تو آزاد تریــن مــآه... تو!ماهی و من! ماهیِ این برکه ی کاشی

یه سری جملاتِ شعرگونه ی سنتی مانند! اینجا چیکار میکردن
قشنگش کرده بود خوشم اومد؛ متن ته مایه ی ملس داشت سپاس

saliiiiiii
ارسال پاسخ

دیر تو را پیدا کَرده اَند،دیر تو را شناخته اَند...