متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    مـآ

  • تعداد نظرات : 15
  • ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۴/۲۷
  • نمايش ها : 561

تصمیم گرفتم برعکــس طول تمامی زندگـیم اینبار شَب رو زود به بستر خواب برَم!



ساعـَت نزدیــک به ده دقیقه به یــک بامداد!



مـَن با چِشمانـی بیدار بر روی تَخت خـواب...!



پَتُو رو کشیــدَم روُم،سَقف رو با دو تا چِشمام میبینم،نمیدونَم شاید چون اتاق خودمه تشخیص میدم که سَقف اینجاست!!!



چِشمامُو میبندَم،چـِشماش...!



به سَمت راست میچرخَم،پَتُو رو نِصف جمَع میکنم و وسط پـآهام قرار میدَم!



چشمـآمو فشـآر میدَم،لبخــندش...!



پَتوُ رو میکشَم روی سَرَم،دَست راستمو میبرَم زیر بالِش!



میدونی چَند تا دوستت دارَم اُمیـد،نَه چَند تا...



چِشمامو باز میکنَم،میرَم از توی دَرب یخچال آب خُنک برمیدارَم میخورَم،چند لحظه مَکث میکنَم،باید بخوابَم فردا کُلی کار دارَم...!



دراز میکِشَم روی تَخت،دوباره سَقف اتاق رو با چِشمام میبینَم!چشمامو میبندَم،اَوّلین چیزی که برام نوشت!



میچرخَم به سمت چَپ،دَست راستمو نمیکشَم!مگه دَستِش تو دَستامه!!



چشمامو باز میکنَم همه جا تاریــکه،فندک رو بر میدارَم،فندک رو روشَن میکنم،یه ورق برمیدارَم باید ذهنمو خالی کُنم....



فندک رو روشن میذارَم روی میز با خودکار شروع میکنم به نوشتن،چند خط مینویسَم،یادم میوفته،امید دست خطت چرا اینطوریه!!!



ورق رو مچاله میکنم میذارَم کنار،دوباره مینویسَم...



دلم برات تَنگ شُده!



صِدای اَذون میاد پَنجره رو باز میکنم،اگه از ذهنت رد شُد منم دعا کُن....



ساعت چهار و چهل و پنج دقیقه بامداد میرَم دوباره به تَخت خواب این بار ذهنــَم دیگــر درد نمیکُنَد...



به سَمت راست بَدَنَم دراز کشیده اَم و چشمانَم مرا به رویایی بُرده است!



رویایی که تو در کنار مَن دوباره مـآ شُده ای...




▌║█║▌█▌║█║▌█▌║█║▌█

Copyright©2016KinG Omid



واقعــی تر از مُستند...طراحـی:رویا پردازی...

صِدای ضَبط ماشینِت زیادی بلند نیست دوست عزیز؟!

وقتی نمیتونی دَرک کنی وضعیت قِرمز رو...

تو میرقصیــدی مَنَم کنارت بالماسکــِه...

اینا جمله های عاشقانه نیست،مُستَنَد زندگیمـِه...

رفیـــق یکَم خودت باش تا پیشرفت کنی...

از لبخندت عکــَس دارم تُو گُوشام...

تو با مَن خُوب باش،مـَن میمیرَم برات...

شام و ناهار و صبحونه رو حرص بخور...

پُشت میله زندان از رفیــق خَبری نیست...

تو چَند بار بخاطر مَن میبینَم که حالت بده!!

اِشتباه از اونجایی شروع شُد که شوخی شوخی همه چی جدی شد...

اِنگــآر نَه انگــآر،میکنه همه چی رو انکــآر...

شنیدَم گُفتی همه چی تموم برام...

سوالاتون رو بپرسید ازَم،جواب میدم به توچه مربوط!

به تو چه که دیگران تو زندگیشون چیکار میکنن!

آیا میدانستیــد روزانه چَند بار دروغ میگویید؟!

بِهِت گیــر میدَن نَرو بیرون،زوُد بیا،زُود بخواب،اون کیه،حَق دارن...

روی تَخَت اون خوابیده تَخت تو قُفلی به دیوار به سَقف...

تو شَمــع هارو فُوت کَردی و آرزوُت چی بود؟

تو داری تَعریــف میکنی برام،من خیره به چـِشات...

از خودت میپرسی مَن چـی بودَم براش...

یه صِدایی که همَش تُوی گُوشات میپیچه،اسمش وجدانه...

سَرَم درد میکنه واسه شنیدَن حقیقت...

تَشویقِت میکنَم،تا که بِشی مَعروف...

بی اختیار دَست به آسمان و ستاره ای چیدَم...!

از بَس راه کَج رَفتــی نمیدونی کجایی دقیقاً!

جایــزه گُذاشتَن،بَرنده باید بمیــره...

چی میگَن دَرباره اَم کناریات...

اشاره میکنه بِم،انگــآر نمیشناستَم...

اَبرو بَرداشتــی،دَماغَم که عَمَل کَردی،آرایشـتَم که غلیـظ،دَست بزنید براش...

دِلَم تَنگ شُده واسه حَرف زدَن باهات...

گُل میزنه نمیدونه حَرفاش همَش آفسایده...

بهت نشان افتخار گند زدن به حقوق بشر رو باید بدن...

دونه دونه سفیــد شُدَن مُو های سَرَم...

الهــی و رَبی مــِن...!

شما اِسکــی از بُزرگتَرت و مَن رو پای خودَم وایسادَم...

مَن از زندگیــت،فقط خودت رو خواستم...

دیروز و گُذشته رو وِل کُن امروزه چَند چَند بودی با خودت؟

ایده پَرداز نیستَم امّا کـآرَم گِرفته...

شَب تُو اتاق و گِـلایه هات شروع شُد...!

چَند تا حَرف زِشت کمتر بزن تو روز...

در مَصرف صحیح آب به یکدیگر تذکر دهیم...

 

نظرات دیوار ها


Arshida23
ارسال پاسخ

Cheghad khoob bood omid engar ashna bood in harfa..

ملے جوלּ
ارسال پاسخ

sabaa :
اینا جمله ی عاشقانه نیست،مستند زندگیه...

عه صبا ! چرا میزنی؟

به من چه اصن یاشاسین تراکتور

صبا
ارسال پاسخ

از لبخندش عکس دارم تو گوشیم

"به تو چه مربوط" جواب خوبیه.

صبا
ارسال پاسخ

Azarian_girl :
نمیدونم چرا حس میکنم عشق و عاشقی بهت نمیاد خخخخخخخ

مثل همیشه عالی بود کاکا:)

اینا جمله ی عاشقانه نیست،مستند زندگیه...

sharloot
ارسال پاسخ
0Arta
ارسال پاسخ

ممنون



قشنگه

pariiSsa
ارسال پاسخ

مگر امشب ،کسی با آسمان،با برگ، با مهتاب
دیداری نخواهد داشت؟

به این مرغی که کوکو میزند تنها،
مگر امشب کسی پاسخ نخواهد داد؟

مگر آن طبع شورانگیز، خورشیدی نخواهد زاد؟
کسی این گونه خاموشی ندارد یاد...

فریدون مشیری...
.
.
.
خیلی زیبــــــا

sepide18
ارسال پاسخ

دست بزنید براش!




khanoomi2000
ارسال پاسخ
ملے جوלּ
ارسال پاسخ

نمیدونم چرا حس میکنم عشق و عاشقی بهت نمیاد خخخخخخخ

مثل همیشه عالی بود کاکا

minee
ارسال پاسخ
asaaal
ارسال پاسخ
marya1370
ارسال پاسخ

بی تابـم!
دلم یک تاب میخواهد!
یک تو!
یک هـُلِ محکم!
که دلم هـُری بریز پایین...
دلتنگی کـَمشم چیزِ خوبی نیست، اُمیدوارم رفع بشه به زودی...
تصویرجالبه،تشکر

AZAD
ارسال پاسخ

درد همیشه درد است ،
اثری ماندگار از خاطراتی وحشی و کهن
که قلبت را می آزارد...

و گاه معدومت میکند
ولی من لبخند میزنم به رویه همه درها
زیرا با رفتار احساس من در تناقضند ...

تشکر

amir_sakett
ارسال پاسخ

خیلی درد داشت

عزیزمی

این نیز بگذرد