متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • بی وفایی در عشق

  • رسم دیرینه عاشقا رو خوب ادا کردی… منظورم چیه؟ بی وفایی در عشق را میگم که تو در حق عاشقت ادا کردی… بهت بر خورد!؟ تو به این تنها گذاشتنم چی میگی؟ قسمت و تقدیر لابد… ول کن تو رو خدا این حرفا رو دیگه خریداری نداره… یه حرف تازه تر بگو… بلد نیستی من بگم… پس خوب گوش کن… آرمانی که تو دلم داشتم بر آورده نشد… آرزوی رسیدن به تو برای همیشه در دلم خاموش …
  • متاسف شدم

  • متاسف شدم وقتی مردی مـُـرد !!!   هنگامی که زنش را ، در آغوش غریبه روی تخت دید.متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد...!!متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد...!!متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند...!!متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد، به حراج گذاشت...!!متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطره پول ، ا…
  • نوازشم کن

  • هر روز که می آمدم ،هرچقدر هم که دیر، منتظرم می ماندی من را روی پایت می گذاشتی و از غم هایم می پرسیدی و من برایت می گفتم از درد بی پدری ، من می گفتم و شما آرام آرام اشک می ریختی و نوازشم می کردی دستهای مهربانت درد قلب کوچکم را تسکین می داد برایم از دختری قصه می گفتی که تسکینی بر دردش نبود و این بار با هم گریه می کردیم . . . حالا هر وقت که دلم می گیرد با جای خالیت نجوا می کنم . . . ....:::::: بابای …
  • خيانت

  • و مــــــــن سر بر کنار خیـــــــ ــــــالت نمیگذاشتم تا مبادا به تو خیانـــــــــت کرده باشمو تـــــــــــــــو هرشب سر بر آغوش دیـــــــگری میگذاشتی تا مبادا از حـــــال و هــــــــوست جا بمانــــــی ......
  • آرام تر بگو

  • دلم را بر دوشم می گذارممی روم...باید کمی صبر کنیتا قیمتی شومزیر خاکی شدن وقت می خواهدتو هم...زمزمه های نامهربانی ات راآرام تر بگویک وقت دیدیصدایت رابادنه...خاکبه گوشم رساند...و دلم ترک خورددل است دیگرروی خاک...زیر خاک نمی شناسدمی شکند.......…
  • دوستانه بگویم

  • دوستانه بگویم... برنامه ای که برای انسانِ نوع A  از سوی الهی آمده است و برای سعادت و راه گشایی مسیر زندگی باید به آن چنگ زد و این دل را در نتیجه از زهر تاریکی ها و هر چه موجب گمراهی است بِزُداید که دیگر پاک باشد . ولی بشر هیچ تکانی به خود نمی دهدکه این عضوها امانتی است از سوی او . و اگر خدا بخواهد هدایت می شود . و خوش به سعادت کسی که راه را پیدا کرد و رفت . دوستانه بگویم... دست نیکی برافشان …
  • عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز

  • دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت: او یقینا پی معشوق خودش می آید! ؛ پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: مطمئنا که پیشمان شده بر میگردد!،….. عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز...
  • 1

  •     همه داستان از جایی شروع شد که یه خانواده جدید اومد تو محل ما که دوتا دختر هم داشتن به اسم سارا و سمیه سارا 17 سالش بود سمیه 22 خانواده فقیری بودن وکاری به کار کسی نداشتن خلاصه من هر روز سارا و سمیه رو تو کوچهمیدیدم و یواشکی داشتم باهاشون رابطمو بیشتر میکردم بعد 2 هفته شمارمو دادم به سارا دختر خیلی خوب و مهربونیبود و واقعا هم زیبا بود روزا داشت میگذشت و منو سارا هم رابطمون محکم…
  • 2

  •   برای سارا خواستگار اومده بود یکی از فامیلای دورشون ،همه چی برام کابوس شده بود هیچی رو باور نمیکردم دنیام سیاه شده بود همه روزای خوب خاطره شده بود و داشتم حسرتشونو میخوردم،ای خدا کاش گناهمو بهم میگفتی که حداقل بدونم چه کار اشتباهی کردم که این سزاشه ،چند روز بعد خواستگار سارارو دیدم داشتن میرفتن با خانواده ساراصحبت کنن دلم میخواست پسررو بکشم ولی یه لحظه به خودم گفتم،خدا داره منو امتحان میکن…
  • به نام پروردگار هستي

  • 17 ساله بودم که به یکی از خواستگارانم    که پسر نجیب و خوبی بود جواب مثبت دادم.   اسمش رضا بود پسر معدب و متینی بود   هر بار که به دیدن می امد غیرممکن بود دست خالی بیاد   ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم   چند ماه اول عقدمان به خوبی گذشت  تا اینکه رفتارواخلاق رضا تغییر کرد ومتفاوت   کمتر به من سر می زد وهر بار که به خونشون    می رفتم به هر بهانه …