بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
ﭼﺮﺍ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ؟
- تعداد نظرات : 18
- ارسال شده در : ۱۴۰۱/۱۱/۲۷
- نمايش ها : 95
ﭼﺮﺍ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ؟
ﻣﺮﮒﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﻻﯾﻠﯽ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻣﻬﻤﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﮒﻫﺎ، ﻣﺮﮒ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺳﺖ . ﺩﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ۴۲۲ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ۱۵ ﻓﻮﺭﯾﻪ ۳۹۹ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ، ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﯾﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﺷﺪ .
ﺩﻫﻪﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯽ، ﻭ ﻗﺮﻧﻬﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﮊﻭﻟﯿﻮﺱ ﺳﺰﺍﺭ، ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻠﯿﺐ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﯿﺴﯽ، ﻓﯿﻠﺴﻮﻓﯽ ﺩﺭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻔﮑﺮﺍﺗﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﺳﺎﺯ ﺑﻮﺩ .
ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﻝ ۴۶۹ ﺗﺎ ۴۷۰ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﺩﺭ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻭ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺮ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯽﺗﻘﻮﺍﯾﯽ ﻭ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮﺩ . ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺍﻭ ﯾﮏ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﻓﺎﻋﯿﺎﺕ ﺳﻘﺮﺍﻁ، ﺍﻭ ﻣﺠﺮﻡ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۳۹۹ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ، ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﺭ ﻓﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻭﺩﺍﻉ ﮔﻔﺖ .
ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪٔ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻟﻪٔ ﺁﭘﻮﻟﻮﮊﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﺳﺖ . ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻋﯿﺎﺗﺶ ﺷﺮﺡ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻤﻮﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻌﺒﺪ ﺩﻟﻔﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺎﺗﺮﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺸﺮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻠﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺭﺩ، ﻋﻠﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﻞ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﻭ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻋﻠﻢ ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺧﺪﺍﺳﺖ !
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﺍﺻﻠﯽ ﮐﻪ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩ . ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ « ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ » ، ﺍﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻨﺸﺄ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﺎﯾﻞ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﺪ، ﺻﺮﻓﺎً ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺟﻨﮓ ﭘﻠﻮﭘﻮﻧﺰ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۰۴ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺗﻨﯽﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺗﻠﺨﯽ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻇﺎﻟﻢ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﭼﺮﺍ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ؟
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻭ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺮ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺗﻦ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯽﺗﻘﻮﺍﯾﯽ ﻭ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺘﻬﻢ ﮐﺮﺩ . ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺍﻭ ﯾﮏ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﻓﺎﻋﯿﺎﺕ ﺳﻘﺮﺍﻁ، ﺍﻭ ﻣﺠﺮﻡ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۳۹۹ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ، ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﺭ ﻓﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻭﺩﺍﻉ ﮔﻔﺖ .
ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪٔ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻟﻪٔ ﺁﭘﻮﻟﻮﮊﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﻬﻤﺎﻧﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻣﯽﺁﯾﺪ . ﺍﻭ ﻣﻨﮑﺮ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ . ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻋﯿﺎﺗﺶ ﺷﺮﺡ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻤﻮﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻌﺒﺪ ﺩﻟﻔﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺎﺗﺮﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺸﺮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻠﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺭﺩ، ﻋﻠﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﻞ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﻭ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻋﻠﻢ ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺧﺪﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻗﻀﺎﺕ ﺑﻪ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺣﮑﻢ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﯾﺎ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﮑﺸﺪ ﯾﺎ ﺑﻪ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﺎﺩﺭﺳﺘﯽ ﺳﺨﻨﺎﻧﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻨﺪ . ﺳﻘﺮﺍﻁ ﮔﺰﯾﻨﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﮐﺸﯿﺪ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﺮﯾﺘﻮﻥ، ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﮔﻔﺖ : « ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺳﮑِﻠِﭙﯿﻮﺱ ﯾﮏ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯾﻢ، ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ . » . ﺁﺳﮑِﻠِﭙﯿﻮﺱ ﺧﺪﺍﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﺩ ﺷﻔﺎ ﻣﯽﯾﺎﻓﺖ، ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﺬﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺁﯾﺎ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ، ﺭﻭﺣﺶ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺘﻪﺍﺳﺖ؟
ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺍﺻﻠﯽ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﺮ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺍﻭ ﺑﺎ « ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ » ﺍﻭ ﺗﻮﺳﻂ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺧﻄﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖﻫﺎﯼ ﻇﺎﻟﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩﻫﺎﯼ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﺪﯾﺸﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨ
و ممنون از شما {h}
بله دقیقا
تو عصر ما همین روزا تو مشهد یکی مثل سقراط داشتیم منظورمانتخاب مرگ با عزت روحش شاد
و ممنون از شما
ممنونم محبت کردین
{69}
درووود
ممنون بابت حضورتون
سپاس بابت محبتتون ونگاهتون
ممنونم محبت کردین. عالی نگاه وحضورتونه
با مطالبی که تابحال از سقراط خوندم جمله ی "« ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ » " رو یک ریای آشکار میدونم. چون سقراط تو گفتگوهاش فقط تظاهر میکرده که نمیدونه و انقدر به این تظاهر ادامه میداده تا خود طرف مقابل به نتیجه ای که سقراط توی ذهنش داشته برسه.
این جمله "« ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺳﮑِﻠِﭙﯿﻮﺱ ﯾﮏ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯾﻢ، ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ . »" هم فقط به من نشون میده که سقراط به قربانی کردن هم اعتقاد داشته
شاد باشی {e}
درود بر شما
سپاس بابت حضور وتوضیحات مفیدتون.
بسیار عالیی وممنونم
سپاس بخاطر حضورتون
درود بر شما

عااالی
بسیار عالی بود
درود شب جان

با مطالبی که تابحال از سقراط خوندم جمله ی "« ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ » " رو یک ریای آشکار میدونم. چون سقراط تو گفتگوهاش فقط تظاهر میکرده که نمیدونه و انقدر به این تظاهر ادامه میداده تا خود طرف مقابل به نتیجه ای که سقراط توی ذهنش داشته برسه.
این جمله "« ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺳﮑِﻠِﭙﯿﻮﺱ ﯾﮏ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯾﻢ، ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ . »" هم فقط به من نشون میده که سقراط به قربانی کردن هم اعتقاد داشته
شاد باشی
ممنون
"سقراط" هم هنگامی که در زندان "جام شوکران" به دستش میدهند از زندانبان اجازه میگیرد تا قبل از نوشیدن برای یکی از خدایان از آن جام جرعه افشانی کند و وقتی به او اجازهی این کار را میدهد ، جام را کج کرده و چند قطره از آن را بر خاک ریخت .
{H}{H}
تفاوت همه در حس گذر از گذران است
که تواند بگذرد از نگاهي که نگاهش نگران است
گر ببخشيم و نبخشيم همچو سقراط به يک روز
که همه محکوم به نوشيدن جام شوکران است
{H}
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی
که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را
چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان
مپیچ اندر میان خرقه، این یاقوت کانی را
مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری
به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را
به چشم معرفت در راه بین آنگاه سالک شو
که خواب آلوده نتوان یافت عمر جاودانی را
ز بس مدهوش افتادی تو در ویرانه گیتی
بحیلت دیو برد این گنجهای رایگانی را
پروين اعتصامي..
{H}
شايد سقراط به اين فکر ميکرد..
کافیست هر چه در طلب عشق ، گم شدم
یا جام می به من بده ، یا جام شوکران
فریاد تلخِ من که به جایی نمی رسد !
نجواست ... در شلوغیِ بازارِ مسگران
تسلیم عشق می شوم این بار ... خسته ام
از ماجرای کهنه ی عشّاق و دلبران
دنیا مرا به هر جهت از خویش ، رانده است
ای مرگ ... مرد باش و مرا از خودت مران !
بر خاکیانِ عشق فشان جرعهٔ لبش
تا خاک لعل گون شود و مُشکبار هم
{H}
آن شد که چشمِ بد نگران بودی از کمین
خصم از میان بِرَفت و سرشک از کنار هم
چون کائنات جمله به بویِ تو زندهاند
ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
حافظ
شاد باشيد
قدر دان حضورتونم.سپاس بابت توضیحات مکملی که ارئه کردین.
متن زيبا و با معني





"سقراط" هم هنگامی که در زندان "جام شوکران" به دستش میدهند از زندانبان اجازه میگیرد تا قبل از نوشیدن برای یکی از خدایان از آن جام جرعه افشانی کند و وقتی به او اجازهی این کار را میدهد ، جام را کج کرده و چند قطره از آن را بر خاک ریخت .
تفاوت همه در حس گذر از گذران است
که تواند بگذرد از نگاهي که نگاهش نگران است
گر ببخشيم و نبخشيم همچو سقراط به يک روز
که همه محکوم به نوشيدن جام شوکران است
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی
که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را
چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان
مپیچ اندر میان خرقه، این یاقوت کانی را
مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری
به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را
به چشم معرفت در راه بین آنگاه سالک شو
که خواب آلوده نتوان یافت عمر جاودانی را
ز بس مدهوش افتادی تو در ویرانه گیتی
بحیلت دیو برد این گنجهای رایگانی را
پروين اعتصامي..
شايد سقراط به اين فکر ميکرد..
کافیست هر چه در طلب عشق ، گم شدم
یا جام می به من بده ، یا جام شوکران
فریاد تلخِ من که به جایی نمی رسد !
نجواست ... در شلوغیِ بازارِ مسگران
تسلیم عشق می شوم این بار ... خسته ام
از ماجرای کهنه ی عشّاق و دلبران
دنیا مرا به هر جهت از خویش ، رانده است
ای مرگ ... مرد باش و مرا از خودت مران !
بر خاکیانِ عشق فشان جرعهٔ لبش
تا خاک لعل گون شود و مُشکبار هم
آن شد که چشمِ بد نگران بودی از کمین
خصم از میان بِرَفت و سرشک از کنار هم
چون کائنات جمله به بویِ تو زندهاند
ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
حافظ
شاد باشيد
ممنونم محبت کردین.
عالی