متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


arahs
arahs
۱۳۹۷/۱۱/۲۳

عمری که بی عشق بگذرد ، بیهوده گذشته است !
نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی ؟
از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق ...
یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش ...


الیف شافاک

arahs
arahs
۱۳۹۷/۱۱/۰۵

پیری چگونه است ؟
آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می‌کند. فکر می‌کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازه صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است !

اما وقتی به آن می‌رسد می‌بیند هنوز همان نوجوان پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشم‌هایش چین افتاده، پاهایش ضعف می‌رود و دیگر نمی‌تواند پله‌ها را سه تا یکی کند ...

و از همه بدتر ، بارِ خاطره‌هاست که روی دوش آدم سنگینی می‌کند ...

آراگل
آراگل
۱۳۹۶/۰۷/۲۵

سخت ترین کار دنیا
قانع کردن
یه دله
شکستس

آراگل
آراگل
۱۳۹۶/۰۷/۲۵

این هوای لعنتی میبینه ما یه نفریما
هی دونفره میشه

آراگل
آراگل
۱۳۹۶/۰۷/۲۵

حالم اونقدارم که میبینی خوب نیست
فوتوشاپه!!!

abshar111
abshar111
۱۳۹۶/۰۳/۱۶

باز هم در هجوم تیرگی های شب ..
آنچه می آید …
صدای شکستن بغض کسی است که ...
خواستار تمنای محال است ...
قصه ی قلبها و تیرگی های شب دیرینه است ...
آنچه پایان ناپذیر است ...
خورشید پایانش دهد .

pesareiran
pesareiran
۱۳۹۴/۰۹/۰۴

همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد

نه خداجویی مردان خدا می طلبد
نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد

نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور
بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد

اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد

هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد

خانه عالی و ماشین گران می طلبد
باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد

ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است
ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد

مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری
از من بی هنر گوشه نشین می خواهد

پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین می خواهد

گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا
عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد

گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد
وزخدا شوهر احمق از این می خواهد


pesareiran
pesareiran
۱۳۹۴/۰۸/۱۵

قاصدک هان چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من
بی‌ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیادی نه ز دیاری، باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۴/۰۷/۰۶

من وقتی به دنیا آمدم انقدر عصبانی بودم

که تا دو سال با هیچ کس حرف نمی زدم

بوخوداااا

+5

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

دیالوگ..آبان (خزر معصومی): زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.باغ های کندلوس...