همیشه فکر میکردم از نردبان گوشه ی حیاط که بالا بروم ب خدا میرسم ..غافل از اینکه خدا مدتی است از نردبان پایین آمده ودر ازدهام حیاط خنمان گم شده..

دردبزرگی ست که هرروز صبح روی یک تختخواب دونفره وبی انتها تنها چشم بگشایی وبه انتها برسی.

محرم و صفر زمان "بالیدن" است نه "نالیدن"...
بساطَش "آموزه" است نه "موزه"...
تمرین خوب "نــِــگـَـریستــَـن است
نه خوب "گریستن"...
نــَـماد "شُعورِ مذهب" است نه "شور مذهب"...
منتظران بــِــهوش باشید
"حسین" را "مـُــنــتظرانش" کــُــشــتــنــد...

یه روز به همسرم گفتم :
«همیشه برای من سوال بوده که چرا تو همیشه ابتدا سر و ته سوسیس را با چاقو می‌زنی، بعد آن را داخل ماهیتابه می‌اندازی! »
او گفت: «علتش را نمی‌دانم ؛این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.»
چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که ؛
چرا سر و ته سوسیس را قبل از سرخ کردن، صاف می‌کند ؟
او گفت:
«خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچ‌وقت، اما چون دیدم مادرم این کار را می‌کند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.»
طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا
سر و ته سوسیس را می‌زده ؟!
او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت :
«در سال‌های دوری که از آن حرف می‌زنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمی‌شد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاه‌تر شود... همین !!! »

ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم می‌گوییم که ریشه آن اتفاقی مانند این داستان است!