متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • کهنه فروش

  • کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه میخریم وسایل شکسته پاره پوره میخریم بی اختیار فریاد زدم قلب شکستمو میخری گفت اگه ارزشی داشت کسی اونو نمیشکست
  • اعتماد

  • هر وقت در فریب دادن کسی موفق شدی به این فکر نباش که اون چقدر احمق بوده!   به این فکر کن که اون چقدر به تو اعتماد داشته    
  • ...............

  • خدایا دستی درد دستانم قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود.
  • ....

  • فکر ميکردم که برام يه رفيق و همدميتو کوير آرزو باران رحمتيبه گمونم آخر عاشقاي عالميبذار راحتت کنم >>> فکر ميکردم آدمي
  • دوست

  • دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت: « امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد».آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد. او بر روي سنگ نوشت:« امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد …
  • پسر کوچولو

  • ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺍﺷﺖ . ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ؛ ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ... ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺩ. ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑ…
  • معرفت

  • يه دختر و پسر که روزي همديگر را باتمام وجود دوست داشتن ، بعد از پايان ملاقاتشون با هم سوار يه ماشين شدند و آروم کنار هم نشستن ... دخترميخواست چيزي را به پسر بگه ، ولي روش نميشد ...! پسر هم کاغذي را آماده کرده بود که چيزي را که نميتوانست به دختر بگويد در آن نوشته شده بود پسر وقتي ديد داره به مقصد نزديک ميشه، کاغذ را به دختر داد . دختر هم از اين فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شايد پس از پا…