متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


saei990
saei990
۱۳۹۲/۰۸/۲۷

میدانی رفیق . . . .

سردش بود . . .

دلم را برایش سوزاندم . . .

گرمش که شد با خاکسترش نوشت :

خداحافظ . . .

و رفت . . .

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۲/۰۸/۱۵

من ﻫﻨوزﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۲/۰۸/۱۵

هيچ روزي تکرار نمي شود
هيچ شبي ، دقيقاً مثل شب پيش نيست
هيچ بوسه‌اي ، مثل بوسه‌ي قبل نيست
و نگاه قبلي مثل نگاه بعدي
روزها ، همه زودگذرند
چرا ترس ، اين همه اندوه بي‌دليل براي چيست ؟
هيچ چيزي هميشگي نيست
فردا كه بيايد ، امروز فراموش شده است

Tadvingar
Tadvingar
۱۳۹۲/۰۸/۱۵

حالا که تصمیم گرفتم هرروز تقریبا یه شعر بگم دوست دارم همراهیم کنین

ممنونم

هوامو داشته باشین

دردها دارم و از درد و فغان میگریم

حرفها دارم و از گفتن ان بیخیرم

ای خدا ای یاور ما غافلان

ای خدا ای بی نیاز خفتگان

یاربا عشقت فزون از کبریاست

یاوری باش و مدد کن دست ما

من چه گویم که دگر یاور ندارم

بیدلم تنها ولی باور ندارم

من به امید تو تا دنیا پریدم

دربه در با بی ریایی پرده دیدم

نیش ها و تیغ ها و کینه ها

از همه دیدم ولی یاور ندیدم

آنچه میگویم همه از خون درد است

وانچه مینالم همه از جهل مرگ است

مادرم دنیا امید تازه دارد

از برایم جان و تن را می نوازد

rosva
rosva
۱۳۹۲/۰۸/۱۵

انگ فاحشگــی میزنند ,
به دختــری که رژقرمــز میزنــد !

انگ ســوســول میزننــد ,
به پســری که طبــق مــد لبــاس میپوشــد !...

اینجــا ایــران اســت !!!

"قضــاوت کــردن کار مــن و توســت" ......!

mss110
mss110
۱۳۹۲/۰۸/۱۴

در برابر خدا

از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه اي خدا ي قادر بي همتا
يكدم ز گرد پيكر من بشكاف
بشكاف اين حجاب سياهي را
شايد درون سينه من بيني
اين مايه گناه و تباهي را
دل نيست اين دلي كه به من دادي
در خون تپيده آه رهايش كن
يا خالي از هوي و هوس دارش
يا پاي بند مهر و وفايش كن
تنها تو آگهي و تو مي داني
اسرار آن خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من صفاي نخستين را
آه اي خدا چگونه ترا گويم
كز جسم خويش خسته و بيزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گويي اميد جسم دگر دارم
از ديدگان روشن من بستان
شوق به سوي غير دويدن را
لطفي كن اي خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را
عشقي به من بده كه مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
ياري به من بده كه در او بينم
يك گوشه از صفاي سرشت تو
يك شب ز لوح خاطر من بزداي
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم به انتقام جفاكاري
در عشقش تازه فتح رقيبش را
آه اي خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستي را
بنماي روي و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستي را
راضي مشو كه بنده ناچيزي
عاصي شود بغير تو روي آرد
راضي مشو كه سيل سرشكش را
در پاي جام باده فرو بارد
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرابشنو
آه اي خداي قادر بي همتا

Forza24
Forza24
۱۳۹۲/۰۸/۱۴

من اینجا تنهایی بدون تو دارم از پا درمیام

برگرد به حرمت خاطراتمان...