متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!

 

کاظم بهمنی

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


sahel2
ارسال پاسخ

درودبیکران......
زیبا و عالی
سپاس

ensan
ارسال پاسخ

مثه همیشه عالی

صبا
ارسال پاسخ
pariiSsa
ارسال پاسخ

ZibaAaaaaaa

zeytoon1
ارسال پاسخ

سپاس!

AZAD
ارسال پاسخ

تشکر زیبا بود