متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • نانوشته

  • عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟ یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟! عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟ پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!! از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!…
  • کشاورز و زن غرغرو

  • مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد…
  • اس ام اس

  • دﯾﻨﮓ ﺩﯾﻨﮓ . . . !Message  ﮔﻮﺷﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ :ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ، ﺳﻼﻡ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ .ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺎﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻢ . ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﻨﻬﺎﺕ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ !ﺩﯾﻨﮓ ﺩﯾﻨﮓ . . . !Message ﮔﻮﺷﯽ ﻣﻦ :ﻫﺎﯾﭙﺮ ﺍﺳﺘﺎﺭ : ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۲۲ ﺑﻬﻤﻦ ﺗﺎ ۲۸ ﺑﻬﻤﻦﻣﺎﮐﺎﺭﺍﻧﯽ ﺗﮏ ۱۱۸۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪﮐﻮﮐﺎ ﻗﻮﻃﯽ ۶۷۵ ﺗﻮﻣﺎﻥﭘﻨﯿﺮ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﺎﻟﻪ ۱۲۷۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ…
  • لحظه های غریب

  • زیر آوار این لحظه های غریب   سوسوی هیچ ستاره ای برای من نیست   دلم گرفته   یک دلتنگی همیشگی مدام همراه من است   کاش تو را ندیده بودم
  • سرنوشت

  •   کاش می شد روی خط سرنوشت روزهای با تو بودن را نوشت  .. سرنوشت   , ننوشت گر نوشت , بد نوشت اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت
  • !یه کم فکر کن

  •   به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا نوشید به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت به خاطر …
  • غریبه

  •   آشناهای غریب همیشه زیادند آشناهایی که میایند و میروند آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها...  .  نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود که همه روزی آشنای غریب میشوند یکی هست ولی نیست یکی نیست ولی هست یکی میگوید هستم ولی نیست یکی میگوید نیستم ولی هست و در پایان همه بودنها و نبودنها تازه متوجه میشوی که :  یکی بود هیشکی نبود این است دردی که درمانش را نمیدانند و ما هم نمید…
  • عاشقانه...

  •   میدانستم عاشق بارانی ، آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ، تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد این اشکهای من است که بر روی تو میبارد آسمان با دیدن چشمهای من می نالد عشق همین است و راه آن نفسگیر باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش، دردهایی که درد نیست  چون دوایش تویی خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی با تو …
  • عاشقانه

  •   میدانستم عاشق بارانی ، آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ، تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد این اشکهای من است که بر روی تو میبارد آسمان با دیدن چشمهای من می نالد عشق همین است و راه آن نفسگیر باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش، دردهایی که درد نیست  چون دوایش تویی خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی با تو …
  • ...

  •   میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی... من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ، تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ، تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان…