توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
همه نظر بدین....:)
- تعداد نظرات : 50
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۷/۱۹
- نمايش ها : 370
سلام...
بهترین شعری ک تا حالا خوندین و چی بوده؟؟؟؟
خودم:اتل متل توتوله گاوه حسن چجوره:d
نظرات دیوار ها
بله بله...
من فقط خستم انگشتام کار میکنه
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان
پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست
هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو
بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد
هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لله کَج می کرد
هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود
هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست
نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لله نه نوکر
ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان
پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست
هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو
بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد
هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لله کَج می کرد
هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود
هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست
نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لله نه نوکر
ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان
به به این شعرو براخودتون گفتین؟
وین عمر دلی به خوش گذارم یا نه
پر کن قدحی باده که معلوم هم نیست
کین دم که فرو برم برارم یا نه
.
از دی که گذشت هیچ از او یاد نکن
فردا که نیامده است فریاد نکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
. عمر خیام
بسیار زیبا
مرسی از حضورت
شعر که زیاده
ولی بیشر متن آهنگ میخونم چون موسیقی کار میکنم و صدام خوبهB-)
متن آهنگ تا ابد محسن ابراهیم زاده رو خیلی دوس دارم
خواستین تو آهنگ پروفایلم هس .گوش کنید
خسته نباشی واقعا
این ضرب المثل بود :زبون
داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان
پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست
هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو
بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد
هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لله کَج می کرد
هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود
هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست
نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لله نه نوکر
ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان
تاکی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر دلی به خوش گذارم یا نه
پر کن قدحی باده که معلوم هم نیست
کین دم که فرو برم برارم یا نه
.
از دی که گذشت هیچ از او یاد نکن
فردا که نیامده است فریاد نکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
. عمر خیام
شعر که زیاده
ولی بیشر متن آهنگ میخونم چون موسیقی کار میکنم و صدام خوبه
متن آهنگ تا ابد محسن ابراهیم زاده رو خیلی دوس دارم
خواستین تو آهنگ پروفایلم هس .گوش کنید
و محبت گل نایابیست،
به چه کس باید گفت با تو خوشبخت ترین انسانم؟؟؟...
ممنون از بلاگتون دوست عزیز {h}
بسیارزیبا
مرسی از حضورتون
، ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥﻫﺎﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ،ﻧﻮﺭ،ﺧﺪﺍ،ﻋﺸﻖ،ﺳﻌﺎﺩﺕ،
ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ!
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ،
ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖ !
"ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ"
عالی
مرسی از حضورت
در زمانی که وفا، قصه ی برف به تابستان است؛
و محبت گل نایابیست،
به چه کس باید گفت با تو خوشبخت ترین انسانم؟؟؟...
ممنون از بلاگتون دوست عزیز
گفتم شعر
این ضرب المثل بود
ﺯﻧﺪﮔـﯽ
، ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥﻫﺎﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ،ﻧﻮﺭ،ﺧﺪﺍ،ﻋﺸﻖ،ﺳﻌﺎﺩﺕ،
ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ!
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ،
ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖ !
"ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ"
یک کلاغ چهل کلاغ کردن
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
قشنگ بود
مرسی از حضورتون
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
ممنونم بخاطر بلاگ قشنگت
مرسی عزیزم
ممنونم بخاطر بلاگ قشنگت
وای از این عمر که با میگذرد
میگذرد
بسیارزیبا
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد
وای از این عمر که با میگذرد
میگذرد
بله مرسی از حضورتون
بهترین شعری که شنیدم وخوندم شعر خزان خانم هست که زحمت نوشتنشو کشیدن .
بله
اشتباه میکنن
تشکر
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است☹️
عالی
خوو اکثریت همینطوری میخونن و رد میشن
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو بمن گفتی ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتنم:
حذر از عشق، ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
"فریدون مشیری"
بسیار عالی
من خودم عاشق این شعرم
شعری زیبا از فریدون مشیری
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوق من بالاییست...
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است☹️
اصن مگه میشه شعری رو بخونی و بهش فکر نکنی؟؟^___^
ندارم دستت از دامن مگر در خاک و آن دم هم
که بر خاک روان گردی به گرد دامنت گردم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو بمن گفتی ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتنم:
حذر از عشق، ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
"فریدون مشیری"
طولانی بود، ولی اینقدر قشنگه که واقعا نمیشه حتی یه خطشو حذف کرد
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی خبر من میروم؟! او میکشد قلاب را !
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو بمن گفتی ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتنم:
حذر از عشق، ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
"فریدون مشیری"
صفحات
1 2