متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


سلام...

 

بهترین شعری ک تا حالا خوندین و چی بوده؟؟؟؟

 

 

خودم:اتل متل توتوله گاوه حسن چجوره:d

نظرات دیوار ها


mona11
ارسال پاسخ

mmiillaadd :
من فقط خستم انگشتام کار میکنه{12}

بله بله...

mmiillaadd
ارسال پاسخ

mona11 :
به به این شعرو براخودتون گفتین؟:d

من فقط خستم انگشتام کار میکنه

sadafi77777
ارسال پاسخ

mmiillaadd :
داشت عباس قلی خان پسری

پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان

پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لله کَج می کرد

هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لله نه نوکر

ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان


mona11
ارسال پاسخ

mmiillaadd :
داشت عباس قلی خان پسری

پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان

پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لله کَج می کرد

هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لله نه نوکر

ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان

به به این شعرو براخودتون گفتین؟

mona11
ارسال پاسخ

arsham00 :
تاکی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر دلی به خوش گذارم یا نه
پر کن قدحی باده که معلوم هم نیست
کین دم که فرو برم برارم یا نه
.
از دی که گذشت هیچ از او یاد نکن
فردا که نیامده است فریاد نکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

. عمر خیام

بسیار زیبا

مرسی از حضورت

mona11
ارسال پاسخ

shahab98 :
:-?

شعر که زیاده

ولی بیشر متن آهنگ میخونم چون موسیقی کار میکنم و صدام خوبهB-)

متن آهنگ تا ابد محسن ابراهیم زاده رو خیلی دوس دارم

خواستین تو آهنگ پروفایلم هس .گوش کنید

خسته نباشی واقعا

mmiillaadd
ارسال پاسخ

mona11 :
گفتم شعر:|

این ضرب المثل بود :زبون

داشت عباس قلی خان پسری

پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان

پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لله کَج می کرد

هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لله نه نوکر

ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان

arsham00
ارسال پاسخ

تاکی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر دلی به خوش گذارم یا نه
پر کن قدحی باده که معلوم هم نیست
کین دم که فرو برم برارم یا نه
.
از دی که گذشت هیچ از او یاد نکن
فردا که نیامده است فریاد نکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

. عمر خیام

شهاب
ارسال پاسخ



شعر که زیاده

ولی بیشر متن آهنگ میخونم چون موسیقی کار میکنم و صدام خوبه

متن آهنگ تا ابد محسن ابراهیم زاده رو خیلی دوس دارم

خواستین تو آهنگ پروفایلم هس .گوش کنید

mona11
ارسال پاسخ

khazan :
در زمانی که وفا، قصه ی برف به تابستان است؛
و محبت گل نایابیست،
به چه کس باید گفت با تو خوشبخت ترین انسانم؟؟؟...
ممنون از بلاگتون دوست عزیز {h}

بسیارزیبا

مرسی از حضورتون

mona11
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
ﺯﻧﺪﮔـﯽ
 ، ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ‌ﻫﺎﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ،ﻧﻮﺭ،ﺧﺪﺍ،ﻋﺸﻖ،ﺳﻌﺎﺩﺕ،

ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ!
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ،
ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖ !
"ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ"

عالی

مرسی از حضورت

khazan
ارسال پاسخ

در زمانی که وفا، قصه ی برف به تابستان است؛
و محبت گل نایابیست،
به چه کس باید گفت با تو خوشبخت ترین انسانم؟؟؟...
ممنون از بلاگتون دوست عزیز

mona11
ارسال پاسخ

mmiillaadd :
یک کلاغ چهل کلاغ کردن{12}

گفتم شعر

این ضرب المثل بود

AZAD
ارسال پاسخ

ﺯﻧﺪﮔـﯽ
 ، ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ‌ﻫﺎﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ،ﻧﻮﺭ،ﺧﺪﺍ،ﻋﺸﻖ،ﺳﻌﺎﺩﺕ،

ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ!
ﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ،
ﻭﺯﻥ ﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖ !
"ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ"

mmiillaadd
ارسال پاسخ

یک کلاغ چهل کلاغ کردن

mona11
ارسال پاسخ

AmiirHosein :
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه

قشنگ بود

مرسی از حضورتون

AmiirHosein
ارسال پاسخ

همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه میگسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه

mona11
ارسال پاسخ

ARAGOoL8044 :
مرسی عزیزم
ممنونم بخاطر بلاگ قشنگت




آراگل
ارسال پاسخ

mona11 :
بسیارزیبا:)

مرسی عزیزم
ممنونم بخاطر بلاگ قشنگت

mona11
ارسال پاسخ

ARAGOoL8044 :
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد
وای از این عمر که با میگذرد
میگذرد

بسیارزیبا

آراگل
ارسال پاسخ

هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد
وای از این عمر که با میگذرد
میگذرد

mona11
ارسال پاسخ

agastafa :
بهترین شعری که شنیدم وخوندم شعر خزان خانم هست که زحمت نوشتنشو کشیدن .{h}

بله مرسی از حضورتون

مهدی
ارسال پاسخ

بهترین شعری که شنیدم وخوندم شعر خزان خانم هست که زحمت نوشتنشو کشیدن .

mona11
ارسال پاسخ

sadafi77777 :
اشتباه میکنن:)

بله

sadafi77777
ارسال پاسخ

mona11 :
خوو اکثریت همینطوری میخونن و رد میشن:)

اشتباه میکنن

mona11
ارسال پاسخ

Nasim74 :
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوق من بالاییست...

تشکر

mona11
ارسال پاسخ

sadafi77777 :
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است☹️

عالی

mona11
ارسال پاسخ

sadafi77777 :
اصن مگه میشه شعری رو بخونی و بهش فکر نکنی؟؟^___^

خوو اکثریت همینطوری میخونن و رد میشن

mona11
ارسال پاسخ

khazane90 :
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو بمن گفتی ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن

با تو گفتنم:
حذر از عشق، ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

"فریدون مشیری"

بسیار عالی

من خودم عاشق این شعرم

شعری زیبا از فریدون مشیری

Nasim74
ارسال پاسخ

دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوق من بالاییست...

sadafi77777
ارسال پاسخ

ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است☹️

sadafi77777
ارسال پاسخ

mona11 :
:)تاحالا شعری روت تاثیر نداشته؟؟حداقل اینکه راجبش فک کنی؟

اصن مگه میشه شعری رو بخونی و بهش فکر نکنی؟؟^___^

sadafi77777
ارسال پاسخ

ندارم دستت از دامن مگر در خاک و آن دم هم
که بر خاک روان گردی به گرد دامنت گردم

خزان
ارسال پاسخ

khazane90 :
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو بمن گفتی ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن

با تو گفتنم:
حذر از عشق، ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

"فریدون مشیری"

طولانی بود، ولی اینقدر قشنگه که واقعا نمیشه حتی یه خطشو حذف کرد

sadafi77777
ارسال پاسخ

سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بی خبر من میروم؟! او میکشد قلاب را !

خزان
ارسال پاسخ

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو بمن گفتی ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن

با تو گفتنم:
حذر از عشق، ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

"فریدون مشیری"