متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


رفتم سوپر مارکت خرید کنم. دختري رو كه چهار سال قبل همديگه رو دوست داشتيم و جدا شده بودیم رو دیدم

 

دست يكي رو گرفته بود وخلاصه فضاي رومانتیکی داشتن ، وقتی منو  ديد به یه بهونه ای اومد كنار دستم وايساد گفت ببين من با نامزدمم ولي تو از وقتي من ولت كردم هيشكي طرفت نيومده!! 

 

خلاصه!! کم نیاوردم!! 

 

منم يه پنجاهي در آوردم دادم به فروشنده گفتم يه بسته پوشک سايز بچه دوساله بده و هيچي بهش نگفتم و اومدم بيرون . بنده خدا  دختره داشت چشاش از كاسه در مي اومد

خلاصه می خواستم بگم پوشک هنوز پيشمه ؛  هركي لازم داره نصف قيمت ميفروشم .

مادرم آبرو واسم نزاشته ، هرروز ازم ميپرسه مگه شبا تو خودتو خیس می کنی

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mona11
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
{trolsibil}
واقعا خندیدم ؛ =))

ایشالله همیشه بخندی

mona11
ارسال پاسخ

shahab98 :
لازمت نشه ی وخت{17}

نگه داشتم برا تو

AZAD
ارسال پاسخ


واقعا خندیدم ؛

شهاب
ارسال پاسخ

لازمت نشه ی وخت

mona11
ارسال پاسخ

mona_rt :
@};- :)


mona11
ارسال پاسخ

arsham00 :
خیلی با حال {1}


mona_rt
ارسال پاسخ
arsham00
ارسال پاسخ

خیلی با حال

mona11
ارسال پاسخ

Anita1375 :
خخخخخخخخ خیلی باحال بود

باحالی از خودته خواهرم

Anita1375
ارسال پاسخ

خخخخخخخخ خیلی باحال بود