متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    پنج دقیقه

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۴۰۱/۱۲/۱۶
  • نمايش ها : 57

از همان لحظهٔ اول تعجب من را برانگیخت. همان لحظه‌ای که خیلی ساده گفت بیا با هم دوست شویم. دقیقاً شبیه یک دختر کلاس اولی که در حیاط بزرگ مدرسه به طرف دخترک دیگری می‌‌رود و دست دوستی برایش دراز می‌کند.
من شاید آخرین باری که این‌گونه با کسی دوست شدم، همان کلاس اول بود.
بعد از آن یاد گرفتم برای دوستی باید مراتبی را طی کنم!
ولی او ساده گرفت. خبری از آشنایی اولیه نبود. همان لحظه کمی از خودمان گفتیم و بعد هم دوست شدیم. به همین سادگی، به همین خوشمزگی.

مدت کمی از دوستی‌مان نگذشته بود که زندگی‌ش را برایم باز کرد. حرف‌هایی در مورد گذشته‌ش زد. گوش می‌دادم و هر لحظه چشمانم گردتر می‌شد.
نه بخاطر حرف‌هایش؛ بلکه به دلیل رفتارش.
چطور تواسته بود در همان مدت کم به من اعتماد کند؟ از کجا فهمیده بود که من بعداً راز زندگی‌ش جایی بازگو نمی‌کنم؟ اصلاً چطور می‌توانست انقدر راحت از احساستش کنار منی که دو ساعت بود از غریبه تبدیل به دوست شده‌ام، بگوید؟

هر لحظه این سؤالات در ذهنم بیشتر می‌شد. من مثل او نیستم. حتی در نوشته‌هایم عادت ندارم انقدر راحت از احساساتم بگویم. چند وقت پیش استوری گذاشته بودم که رنگ‌وبوی دلتنگی برای تبریز را داشت. دوست صمیمی‌ام دقیقاً سه بار پرسید که آیا قلم خودم است؟

دیگر خودم داشتم به نوشته‌ام شک می‌کردم. پرسیدم:«ایرادی داره مگه متن؟»
جواب داد:«نه. فقط به تو نمیاد. تو این‌طوری از احساسات نمی‌نویسی. خیلی غریبه بودم با این متنت. اصن می‌خوای دیگه این‌طوری ننویسی؟!»

کمی جا خوردم. البته حق هم داشت. من آدم گفتن از تک تک احساساتم نیستم. حرف زیاد می‌زنم اما هر لحظه مراقبم چیزی را که نباید، بروز ندهم.
هنوز احساساتی دارم که حتی نزدیک‌ترین افراد به من هم نمی‌دانند. حرف‌های مگو که شاید به گور روند.

با دیدن او و بیان راحت احساساتش، ناخودآگاه به حالش غبطه خوردم. من هیچ‌گاه مثل او نمی‌توانم آن‌قدر راحت اعتماد کنم و همه چیز را روی دایره بریزم. 
هنوز هم که به حرف‌هایش فکر می‌کنم با خودم می‌گویم عجب جرئتی داشت! واقعاً چطور توانست به من اعتماد کند؟

با این حال او در این مدت دوستی به من یاد داده است که می‌توانم بسیار راحت با بقیهٔ افراد دوست شوم! البته هنوز موفق نشده به من یاد دهد، اعتماد کنم. و این اعتماد کردن با وجود تلاش‌های بسیار او هنوز در وجود من قفل است.
شاید به این دلیل که یاد گرفته‌ام قفل بماند بهتر است.

#پنج_دقیقه_ای

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Sara_ss
ارسال پاسخ

عالی و دلنشین بود