خبر خوب این است که روزی کسی میاید ...
در میان روزهای خاکستری تان !
دست هایتان را خواهد گرفت؛
گرمتر...
صمیمی تر
و هزار بار عاشقانه تر...
کسی که شبیه به آفتابِ
بعد از یک روز برفی ،
به تن روزهای سردتان میچسبد
کسی میاید از جنس محبت که مرهم تمام زخم هایتان میشود
و تمام ترس و کابوس هایتان را در آغوش آرامش حل خواهد کرد
کسی خواهد امد برای ساختن دوباره ی شما
که من آن شخص را معجزه ای از طرف خدا مینامم...
دستِ خودم نیست !
صبح که می شود ؛
بی اختیار دنبالِ اتفاقاتِ خوب می گردم
دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبم را
با لبخند هایشان
به روزگارم سنجاق کنم ...
یک روزِ خوب ،
اتفاق نمی افتد ،
ساخته می شود
خبر خوب این است که روزی کسی میاید ...
در میان روزهای خاکستری تان !
دست هایتان را خواهد گرفت؛
گرمتر...
صمیمی تر
و هزار بار عاشقانه تر...
کسی که شبیه به آفتابِ
بعد از یک روز برفی ،
به تن روزهای سردتان میچسبد
کسی میاید از جنس محبت که مرهم تمام زخم هایتان میشود
و تمام ترس و کابوس هایتان را در آغوش آرامش حل خواهد کرد
کسی خواهد امد برای ساختن دوباره ی شما
که من آن شخص را معجزه ای از طرف خدا مینامم...
دستِ خودم نیست !
صبح که می شود ؛
بی اختیار دنبالِ اتفاقاتِ خوب می گردم
دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبم را
با لبخند هایشان
به روزگارم سنجاق کنم ...
یک روزِ خوب ،
اتفاق نمی افتد ،
ساخته می شود