توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
مجموعه اشعارصامد
- تعداد نظرات : 7
- ارسال شده در : ۱۴۰۰/۱۰/۲۳
- نمايش ها : 124
اشعار محمد صالح خوب متخلص به صامد
نظرات دیوار ها
اشعار محمد صالح خوب متخلص به صامد
درود برشما
بخشی از دلنوشته خودم؛ جواب یکی از اشعارتان...
پایدار باشید
ایام بکام
درپناه حق
سوی چشمانم به تو؛ نور تو بر چشم و دلم
راز احساس تو قفلی است به جان و بدنم..
مردمان را همه جمعند ...خدایا چه شبی است...
چه کسی نور زما؛ در شب و بیراه به جست..
این همه قصه که تزیین خیال من توست...
به حقیقت چه دردی ز سرای من توست...
لحظه ها مرد..کجا بر شب ما فریادیست...
ثمر پند زمان ؛آن که بچید از مانیست..........
حافظا کو حالِ دورانی که میگفتی : ، اینگونه نِی خواهد بماند
حالِ دوران ما که هر روز و شب و سال و مِهَش یکسان بماند
زخم هایه پینه بسته بر زمان ، شاید این بود که بی درمان بماند
آتشِ شوریدهٔ عَطْشِ عیان ، بیگمان این نیز بی پایان بماند
کودکِ بیچارهٔ فالت به دست ، این چرا تا آخرش عریان بماند
مادره بی شوهره چشم انتظار ، آنم آخر کفنش گریان بماند
این و آن کردن در این اوقاتِ تلخ روزگار
از سره تفسیر و بر تدبیر نیست
این سخن کز سر به در آمد ز تو
زی در آن ایام بودش صدق اما حال نیست
و نگاه سرد و تکراری که چه دنیای پوچ و بی باری
به کدام گناه میدهم تاوان ؟ به همین گناه بی کاری ؟
من که سال ها جنگیدم به امید روز بی زاری
ولی امروز بر جهان دیدم که شدم غرقه بیماری
و که میداند این دل که چه میکشد ز بیداری
که ترحم نیاز شد بر این دل بی قرار ، مقداری
رسم دنیا این است صامد ، که اگر دل داری ، فکر در سر داری
بی گمان هیچ زمان نشوی قهاری
برگشتم و دیگر جایی برای خواب نبود
برگشتم و دیگر چشمی در انتظار نبود
ماهی در آب نبود حدسم سراب نبود
جام شراب نبود حقم حساب نبود
من بود و من
آغوش و تن
تنهاییم اندر وطن
صامد