توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی !
- تعداد نظرات : 2
- ارسال شده در : ۱۴۰۰/۱۰/۲۰
- نمايش ها : 183
یار گرفتهام بسی، چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدست، از در هیچ مجلسی
عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد؛ خاصه به دست مفلسی
صحبت از این شریف تر! صورت از این لطیف تر!
دامن از این نظیف تر! وصف تو چون کند کسی؟!
خادمه ی سرای را، گو درِ حجره بند کن
تا به سرِحضور ما، ره نبرد مُوَسوَسی
روز وصال دوستان، دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند، یا به جمال نرگسی
گر بکشی کجا روم، تن به قضا نهادهام
سنگ جفای دوستان، درد نمیکند بسی
قصه به هر که میبرم، فایدهای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
این همه خار میخورد سعدی و بار میبرد
جای دگر نمیرود هر که گرفت مونسی
(سعدی)
نظرات دیوار ها
هرچه كردم نشوم ازتو جدا، بدتر شد
از دل مـا نرود مهر و وفــا ، بدتر شد ...
مثـلا خواســتم اين بــار موقـر باشــم
و به جاي تو، بگويم كه شما ، بدتر شد
آسـمان وقـت قـرار من و تــو ابري بود
تـازه با رفتـن تـو وضـع هـوا بد تر شــد.
اين متانت به دل سنگ تو تاثير نكرد
بلكه برعكس ، فقط رابطـه ها بد تر شـد
چاره دارو و دوا نيست،كه حال بد من
بي تو با خوردن دارو و دوا بد تر شد
روي فرش دل من جوهري از عشق تو ريخت
آمدم پاك كنم عشـق تـو را بدتـر شـد ...
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
سعدی جان