نه به گریه ها اعتماد کن و شانه ات را بی فکر در اختیار چشمهای خیسش بگذار نه به شانه هایش اعتماد کن و برای گریه هایت به شانه ای تکیه کن خودت باش که انسان از سمتی که تکیه میکند میافتد
به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیرِ پایِ تو نلغزد. موجهایِ دریا که در وقتِ طلوعِ ماه و خورشید اینقدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و رویِ آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمامِ گلها رویِ آن قرار گرفتهاند.
بیا! بیا! رویِ قلبِ من قرار بگیر.
از نامههایِ نیما یوشیج به همسرش
به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیرِ پایِ تو نلغزد. موجهایِ دریا که در وقتِ طلوعِ ماه و خورشید اینقدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و رویِ آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمامِ گلها رویِ آن قرار گرفتهاند.
بیا! بیا! رویِ قلبِ من قرار بگیر.
از نامههایِ نیما یوشیج به همسرش