متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


ملیحه خودشو انداخت توی بغل طاهره و دوباره زد زیر گریه .

" دختره گنده . همین بود انقدر عذابم دادی . حالا یعنی زهرا میگفت عمه خودم واقعا فکر میکنه من عمشم . "

" همه تونو میشناسه . حتی عزیز جونو آقا جانتو .

هر هفته باید ببرمش بهشت زهرا . میگه خودم باید قبر بابامو بشورم . البته تا همین جمعه پیش . "

" میدونستی ابوالفضل برگشته . یعنی قبل از اینکه بری بهشت زهرا . "

" نه نمی دونستم . توی بهشت زهرا یه دفعه دیدمشون . آبجی زینب و عباس داشتن میرفتن ولی ابوالفضل وایستاده بود . بعد که نشست دیگه حریف زهرا نشدم . "

" چه جوری دلت اومد بهش بگی نباید با باباش حرف بزنه ؟ "

" چقدرم که حرف نزد . "

" عباس میگفت موقع رفتن وقتی ابوالفضل باهاش خداحافظی کرده گفته که اگه مامانم نگفته بود باهات حرف نزنم منم میگفتم خداحافظ .

 نپرسید چرا نباید با باباش حرف بزنه . "

" خودش میدونه . به همون دلیلی که نباید میومد پیش شماها . آخه خیلی وقتا توی بهشت زهرا شماهارو دیدیم . بهش گفتم ما یه کار بدی کردیم که شماها دیگه ما رو دوست ندارید . "

طاهره حسابی از دست ملیحه کفری شده بود . دستش رو برد بالا . " حالا حقت نیست که یه دوتا کشیده محکم بخابونم توی گوشت . "

" هر چند تا که بزنی حقمه . ولی ترسیدم واقعا ما رو نخواید . اونم بعد از اون دروغی که به زهرا گفتم . "

" واقعا که دیوونه ای . یعنی فکر کردی من بدم میاد یه همچین فرشته ای بهم بگه عمه . الانم اگه از این لنگای درازم خجالت نمیکشیدم میرفتم باهاش تاب بازی . "

بعد دستش رو برد زیر چونه ملیحه و سرشو اورد بالا . توی چشمای ملیحه که از اشک خیس شده بود نگاه کرد بعدم پیشونیشو بوسید و گفت : " عزیزم همیشه همین کارو میکرد نه . "

طاهره از روی نیمکت بلند شد . زهرا روی تاب نشسته بود و همینطور که آروم تاب میخورد اونارو نیگاه میکرد .

" حالا طفلکی حتما داره فکر میکنه که من دوسش ندارم . "

ملیحه جوابی نداد .

طاهره رفت به سمت زهرا و صدا زد : " زهرا جان . زهرا جان عمه قربونت بره بدو بیا بغلم . "

بعدم نشست و دستاش  رو باز کرد .

زهرا از روی تاب پرید پایین و دوید طرف طاهره همینطور که میدوید باد چادرش رو مثل بال فرشته ها باز کرده بود و واقعا شده بود یه فرشته کوچولو .

به طاهره که رسید خودشو انداخت توی بغل طاهره و گفت : " عمه جون "

طاهره گفت : " جان عمه "

از جاش بلند شد و زهرا رو بغل کرد و بعد دستاشو باز کرد و زهرا رو از خودش دور کرد و دور خودش چرخید .

بعد که زهرا رو گذاشت زمین دوباره نشست تا هم قد زهرا بشه .

" تو انقدر سنگینی یا من انقدر بی جونم وروجک . "

زهرا لباشو به گوش طاهره نزدیک کرد و یواش گفت : " عمه . "

طاهره هم آروم گفت : " جان عمه . "

" دست بابامو خوب میکنی ؟ "

" هر کاری که بتونم میکنم . ولی یه ذره سخته . "

" منم میخواستم دکتر شم که دستشو خوب کنم ولی فکر کنم تا من بزرگ شم و بشم خانوم دکتر خیلی طول بکشه . "

" عمه فدات بشه . توام حتما یه خانوم دکتر خوب و خوشگل میشی . "

طاهره بلند شد و گفت : " عمه جون میری یه کم دیگه بازی کنی . من یه ذره دیگه با مامانت حرف بزنم . "

" دعواش نکنی هان  . آخه گناه داره . "

" نه عمه جون . میخواستم دعواش کنم اما به خاطر تو دعواش نمی کنم . "

طاهره برگشت پیش ملیحه : " حیف که ضمانتتو کرد وگرنه حقش بود دعوات کنم . "

" ازت ممنونم . "

" که دعوات نمی کنم . پاشو بریم خونه ما . "

" نه نمی تونم . "

" خودتو لوس نکن دیگه پاشو بریم . زینب و فاطمه هم هستن . عباسم هست . ابوالفضلم اگه تا حالا تو حیاط فرو نرفته باشه هست . "

" چرا فرو رفته باشه . "

" شرط میبندم الان داره توی حیاط قدم رو میره . پاشو بریم دیگه . "

" نه می خوام اول با ابوالفضل حرف بزنم . "

" خوب پاشو بریم خونه زنگ میزنم بیاد . "

" میشه یه دو سه روز بهم فرصت بدی . "

" فرصت دیگه برا چی ؟ "

" میخوام خودمو آماده کنم . خیلی برام سخته . "

" باشه . فقط اگه بشنوم بازم به زهرا گفتی ما دوسش نداریم اونوقت من میدونم و تو . آبجی زینبم میارم . "

" راستی آبجی زینب چطوره . فکر میکردم اون میاد . "

" خوبه . اون بنده خداام یه سر داره هزار سودا . فکرشو بکن دوتا پسر داره بدتر از عباس . "

هر دو زدند زیر خنده .

ملیحه صدا زد : " زهرا جان مادر بیا بریم خونه . مامان خیلی کار داره . "

زهرا از تاب پیاده شد و اومد نزدیک نیمکتی که مادر و عمش روش نشسته بودن .

" عمه ام میاد خونمون . "

طاهره جواب داد : " نه عمه جان . عمه باید بره خونه . بابات منتظرمه . "

" مامان . میتونم جلوی عمه بگم . "

" آره عمه جون . اصلا امروز روز عمه و برادرزاده هاست . هر چی دلت میخواد بهم بگو . "

 زهرا بازم به مادرش نگاه می کرد . 

" آره مادر جان بگو . "

" عمه جون رفتی خونه به بابام بگو . "

ولی انگار که خجالت کشیده باشه سرشو انداخت پایین .

" بگو خیلی دوسش دارم . جای منم دوتا ماچش کن . "

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Sana70
ارسال پاسخ