متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    مشاعره

  • تعداد نظرات : 28
  • ارسال شده در : ۱۴۰۰/۰۱/۱۹
  • نمايش ها : 310

یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان

دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید

نظرات دیوار ها


hamideh1353
ارسال پاسخ

من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم را به باغي ببريد و دلم شاد کنيد

ببخشيد دير رسيدم

sara40
ارسال پاسخ

سپاس فراوان از همه دوستان عزیز

sara40
ارسال پاسخ

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

ghoroob333
ارسال پاسخ

sara40 :
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد ...... نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

sara40
ارسال پاسخ

یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

seldaaa
ارسال پاسخ

در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

sara40
ارسال پاسخ

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

seldaaa
ارسال پاسخ

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عـهد خریدار ندارد...

ghoroob333
ارسال پاسخ

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان رو که توام راهنمایی

saz
ارسال پاسخ

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

sara40
ارسال پاسخ

من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر

از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر

saz
ارسال پاسخ

sara40 :
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو

وفا نكردي و كردم، جفا نديدي و ديدم

شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت

كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

sara40
ارسال پاسخ

moritez :
تمنای وصال تو شد اندیشه ام

چه میکنی ای عشق در کار و پیشه ام

همین الان نوشتم:D

=))

:D

=))

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو

sara40
ارسال پاسخ

rayan_send :
وا و
چه سالن شب شعری. !!!!!
من که از شعر چیزی نمیدونم
کمی جابجا. بشید من اومدم جارو بزنم و طی بکشم و برم :d
خسته نباشی سارا خانم
{40} داری

شما بزرگوار هستید...سپاس از شما

moritez
ارسال پاسخ

ghoroob333 :
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است

تمنای وصال تو شد اندیشه ام

چه میکنی ای عشق در کار و پیشه ام

همین الان نوشتم






ghoroob333
ارسال پاسخ

moritez :
در میزنند و انگار کسی در این مُلک نیست

انگار در این بِیت زندگانی نیست

همین الان به ذهنم رسید و نوشتم:D

تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است

rayan_send
ارسال پاسخ

وا و
چه سالن شب شعری. !!!!!
من که از شعر چیزی نمیدونم
کمی جابجا. بشید من اومدم جارو بزنم و طی بکشم و برم
خسته نباشی سارا خانم
داری

moritez
ارسال پاسخ

در میزنند و انگار کسی در این مُلک نیست

انگار در این بِیت زندگانی نیست

همین الان به ذهنم رسید و نوشتم

sara40
ارسال پاسخ

نخستین باده کاندر جام کردند

ز چشم مست ساقی وام کردند

Mahlaaa
ارسال پاسخ

من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس..

بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این...

sara40
ارسال پاسخ

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

saz
ارسال پاسخ

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم

sara40
ارسال پاسخ

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید

بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

salin
ارسال پاسخ

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت

sara40
ارسال پاسخ

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

salin
ارسال پاسخ

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

saz
ارسال پاسخ

یارب به کمند عشق پا بستم کن

از دامن غیر خودتهی دستم کن

Amir_ehsan
ارسال پاسخ

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی