× توجه ! عضویت در کانال تلگرام همخونه (کلیک کنید) پروفایل sara40 بلاگ مشاعره بلاگ كاربران هدایا 105 بلاگ ها 221 دیوار ها 2039 عنوان خبر : مشاعره تعداد نظرات : 28 ارسال شده در : ۱۴۰۰/۰۱/۱۹ نمايش ها : 310 یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید به اشتراک بگذارید : sara40 salin lookan_like ghoroob333 saz seldaaa rayan_send hamid4073 Aria44 نظرات دیوار ها ايجاد نظر [حذف نقل قول] ارسال پاسخ hamideh1353 3 سال پيش من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد قفسم را به باغي ببريد و دلم شاد کنيد ببخشيد دير رسيدم پاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش سپاس فراوان از همه دوستان عزیزپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ ghoroob333 3 سال پيش sara40 : یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟ دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟ درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد ...... نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آردپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟ دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟پاسخ با نقل قول ارسال پاسخ seldaaa 3 سال پيش در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرماییپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ seldaaa 3 سال پيش یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم هر چند در این عـهد خریدار ندارد...پاسخ با نقل قول ارسال پاسخ ghoroob333 3 سال پيش ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان رو که توام راهنماییپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ saz 3 سال پيش روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیرپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ saz 3 سال پيش sara40 : من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو وفا نكردي و كردم، جفا نديدي و ديدم شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش moritez : تمنای وصال تو شد اندیشه ام چه میکنی ای عشق در کار و پیشه ام همین الان نوشتم:D =)) :D =)) من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگوپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش rayan_send : وا و چه سالن شب شعری. !!!!! من که از شعر چیزی نمیدونم کمی جابجا. بشید من اومدم جارو بزنم و طی بکشم و برم :d خسته نباشی سارا خانم {40} داری شما بزرگوار هستید...سپاس از شماپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ moritez 3 سال پيش ghoroob333 : تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است تمنای وصال تو شد اندیشه ام چه میکنی ای عشق در کار و پیشه ام همین الان نوشتم پاسخ با نقل قول ارسال پاسخ ghoroob333 3 سال پيش moritez : در میزنند و انگار کسی در این مُلک نیست انگار در این بِیت زندگانی نیست همین الان به ذهنم رسید و نوشتم:D تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن استپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ rayan_send 3 سال پيش وا و چه سالن شب شعری. !!!!! من که از شعر چیزی نمیدونم کمی جابجا. بشید من اومدم جارو بزنم و طی بکشم و برم خسته نباشی سارا خانم داریپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ moritez 3 سال پيش در میزنند و انگار کسی در این مُلک نیست انگار در این بِیت زندگانی نیست همین الان به ذهنم رسید و نوشتمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش نخستین باده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردندپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ Mahlaaa 3 سال پيش من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس.. بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این...پاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ saz 3 سال پيش یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنریپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ salin 3 سال پيش من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش که گناه دگری برتو نخواهند نوشتپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ sara40 3 سال پيش مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ salin 3 سال پيش نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادمپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ saz 3 سال پيش یارب به کمند عشق پا بستم کن از دامن غیر خودتهی دستم کنپاسخ با نقل قول ارسال پاسخ Amir_ehsan 3 سال پيش در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی پاسخ با نقل قول
من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم را به باغي ببريد و دلم شاد کنيد
ببخشيد دير رسيدم
سپاس فراوان از همه دوستان عزیز
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد ...... نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عـهد خریدار ندارد...
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان رو که توام راهنمایی
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
وفا نكردي و كردم، جفا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
چه میکنی ای عشق در کار و پیشه ام
همین الان نوشتم:D
=))
:D
=))
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
چه سالن شب شعری. !!!!!
من که از شعر چیزی نمیدونم
کمی جابجا. بشید من اومدم جارو بزنم و طی بکشم و برم :d
خسته نباشی سارا خانم
{40} داری
شما بزرگوار هستید...سپاس از شما
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است
تمنای وصال تو شد اندیشه ام
چه میکنی ای عشق در کار و پیشه ام
همین الان نوشتم
انگار در این بِیت زندگانی نیست
همین الان به ذهنم رسید و نوشتم:D
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است
وا و
چه سالن شب شعری. !!!!!
من که از شعر چیزی نمیدونم
کمی جابجا. بشید من اومدم جارو بزنم و طی بکشم و برم
خسته نباشی سارا خانم
داری
در میزنند و انگار کسی در این مُلک نیست
انگار در این بِیت زندگانی نیست
همین الان به ذهنم رسید و نوشتم
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس..
بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این...
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی