توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
واقعیتی از عشق
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۸/۱۰/۲۷
- نمايش ها : 141
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ي لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده اي؟
برصلیب عشق دارم کرده اي؟
خسته ام زین عشق،دلخونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو لیلاي تو،من نیستم
گفت اي دیووانه لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق،یکجا باختم
کردمت اواره ي صحرا نشد
گفتم عاقل میشوي اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز وشب او را صدا کردي ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
برحریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
نظرات دیوار ها
تشکر
زیبا بود. سپاس