توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
داستان عقاب
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۹/۰۴/۲۳
- نمايش ها : 131
من عقابی بودم که نگاه یک مار سخت آزارم داد ،
بال بگشودم و سمتش رفتم !
از زمینش کندم ، به هوا آوردم ، آخر عمرش بود ،
که فریب چشمش ، سخت جادویم کرد !
در نوک یک قله ، آشیانش دادم ، که همین دل رحمی ، چه بروزم آورد !
عشق جادویم کرد ، زهر خود بر من ریخت ، از نوک قله به زمین افتادم !
تازه آمد یادم که من عقابی بودم ، بر فراز یک کوه ، که آشیان خود را به نگاهی دادم
نظرات دیوار ها
آخی