دیوار کاربران
pariw
۱۳۹۸/۰۶/۱۶
|
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۶
آری، آن روز چو میرفت کسی، داشتم آمدنش را باور |
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۴
«در بیرون خبری نیست. هر ک ب بیرون چشم بدوزد در انتظار خواهد ماند و خواهد مرد. |
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۳
اگه نتونم فلسفه رو یاد بگیرم، حداقل یاد می گیرم که به هر چیزی فلسفی فکر کنم |
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۳
سیل خون جاری خواهد شد |
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۳
در اینجا ک منم، کسی چ می داند ک «بودن» همچون زیستن طاقت فرسا است؟! |
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۳
انسان، گمگشته این خاکستان ناآشنا، ک خود را در زیر این آسمان کوتاه و غربت گرفتار می دیده، سراسیمه و پی گیر، در راه جستجوی آن «بهشت گمشده» خویش- ک می داند هست- بر هر چ می گذشته ک از آن در اون نشانی می یافته، ب نیایش زانو میزده و هرگاه ک بر بیهودگی آن آگاه می شده است، بی آنکه در یقینش ب بودن آن «نمی دانم کجا» خللی راه یابد، بی درنگ نشانه دیگری را سراغ می کرده و در این ب هر سو دویدن های خستگی ناشناس، آنچه هرگز خاموش نگشته، فریاد های رقت بار این گرفتار غربت بوده است ک هنوز بی تابانه دست ب دیوار این عالم می کشد تا ب بیرون روزنه ای باز کند..... |
|
Naghmeh_liberty
۱۳۹۸/۰۶/۱۳
نشستهام به در نگاه میکنم… دریچه آه میکشد |
|
fmamra
۱۳۹۸/۰۶/۱۳
|