توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
لحظه ی دیدنت ...
- تعداد نظرات : 10
- ارسال شده در : ۱۴۰۰/۱۰/۲۰
- نمايش ها : 281
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف! چشمان تو این حادثه را دوست نداشت...
سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
سیب را دید!
ولی دلهره را دوست نداشت...
تا سه بس بود که بشمارد در دام افتد
گفت یک...
گفت دو...
افسوس
سه را دوست نداشت...
من و تو خط موازی؟؟
نرسیدن؟؟
هرگز!!
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت..
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت...
مهدی جوینی
نظرات دیوار ها
لایک
سپاس
بسیار زیبا بود لایکک
سپاس
ممنون ازنظر و حضورتون
به همچنین برای شما
بسیار زیبا بود
سپاس بابت حضورتون
سلامت و شاد باشین
لایک
مرسی
درود بر شما بسیار زیبا و دلنشین
شبتون پر از روشنی
دلتون پاک و پر از مهربانی و همراه خدا
با احترام
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند..
شعلهای بود که لرزید ولی جان نگرفت.....
جز خودم هیچکسی در غم تنهایی من
مثل فوّاره سرِ گریه به دامان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصّۀ عاشقی ما سر و سامان نگرفت
هرچه در تجربۀ عشق سرم خورد به سنگ
هیچکس راه بر این رود خروشان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیّت جاریست
قصّهای با تو شد آغاز که پایان نگرفت...
و باز شعری که به دلم نشست و خواستم با شما سهیم بشم.
روز و روزگارتون پر از مهربانی و عشق