متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • آدمک...

  • آدمک آخر دنیاست ، بخند...آدمک مرگ همینجاست ، بخند...دستخطی که تورا عاشق کرد ، شوخیِ کاغذی ماست ، بخند...آدمک خر نشوی گریه کنی....کل دنیا سراب است ، بخند..آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا ، مثل تو تنهاست ، بخند...فکر کن درد تو ارزشمند است..فکر کن گریه چه زیباست ، بخند...!صبح فردا به شبت نیست که نیست..تازه انگار که فرداست ، بخند!راستی آنچه به یادت دادیم، پَر زدن نیست، که درجاست ، بخند...آدمک فصل خزا…
  • هرکسی با...

  • هر کسی با ناکسی جامی خورد روزی از بی مهری اش جا می خورد هر رفیقی با رقیبی دست داد شک نکن یک روز از او پا می خورد مدعی عشق بعد از مرگ تو پشت گریه نان و حلوا می خورد دل بزرگی کن که دل نان آور است آدمی نان دلش را می خورد فکر فردا را همان فردا بکن فکر فردا درد فردا می خورد من تو را بخشیدم اما گوش کن روی برگ بخششم یک مهر اما می خورد کاغذ صاف گذشته نیست آن کاغذی که صد طرف تا می خورد !…
  • به نام عشق ...

  • به نام عشق که زیباترین سرآغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوش من پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان برانداز است پدر نگفت چه رازیست این که تنها عشق  کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق چرا که سنگ …
  • از درد...

  • از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم او می رود و هر قدمش لاله و نسرین ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم در حسرت پیراهن او پود به پودیم پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم بر سقف اگر رس…
  • وضعیت زندگی ما!!!

  • صاحبخانه بدش نمی‌آمد که ما همیشه گریه کنیم، عزادار باشیم و مصیبتنامه بخوانیم، چون مشغول می‌شدیم. دیگر کسی از او نمی‌خواست پشت‌بام را کاه‌گل کند یا برایمان آب لوله بکشد.
  • رفت و ...

  • رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تم…
  • مثل آن ..

  • مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر زندگی …
  • نشسته در ...

  • نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را آسیمه سر کرده صدای نازک برخورد چینی با النگوهایش اگر یاس امین الدوله بودم می توانستم کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش مضاعف میکند زیبای اش را گوشوار، آنسان که در باغی ،درختی مهربان را، آلبالویش کسوف ماه رخ داده است یا بالابلای من به روی چهره پاشیده است از ابریشم،مویش؟ قضاوت میکند تاریخ بین خان ده ب…
  • لحظه ی دیدنت ...

  • لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود حیف! چشمان تو این حادثه را دوست نداشت... سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم سیب را دید! ولی دلهره را دوست نداشت... تا سه بس بود که بشمارد در دام افتد گفت یک... گفت دو... افسوس سه را دوست نداشت... من و تو خط موازی؟؟ نرسیدن؟؟ هرگز!! دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت.. درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت... مهدی جوینی…
  • قابل تامل ...

  • ﻋﮑﺎﺱ: ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟ ﭘﺴﺮ: ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟ ﻋﮑﺎﺱ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﭘﺴﺮ: ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟ ﻋﮑﺎﺱ: ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟ ﭘﺴﺮ: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟ ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ  همه میتونن ادعای آدم بودن بکنن ولی هر کسی نمیتونه آدم باشه؛ دنیای ما اینچنین است.....…