بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
سندروم بازگشت به رابطههای قدیم(عاطفه)
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۴۰۰/۰۳/۲۴
- نمايش ها : 107
از یکجایی به بعد دوستداشتن آدمهای جدید سخت و نگرانکننده میشود. در این دوستداشتن، بیشتر، شناساندنمان جای میگیرد. اینکه به طرف مقابلمان بفهمانیم چهجوری هستم، چه رفتارهای گندی داریم و تا کردن با ما چه شکلیست. برای همین، ترجیح میدهیم بزنیم تو سَرِ دوستداشتنمان و بیندازیمش تهِ کمد و در را رویش ببندیم. و در خلوتهای همیشهمان به آدمهای رفتهی زندگیمان فکر میکنیم. تصورِ بودن با آنها برای دقایقی، هزارباره به جانمان میافتد. آنها که گمان میکنیم ما را بلد بودهاند و چموخم رفتارمان را میشناختند. برای همین «سندروم بازگشت به رابطههای قدیم» همیشه آمادهست روشن شود تا حالوهوای سالهای قبل را یادآوری کند. اینطور وقتها سری به شبکههای اجتماعیشان میزنیم، عکسهای پروفایلشان را نگاه میکنیم و «سندروم بازگشت به رابطههای قدیم» دیوانهوار میگردد نشانهای پیدا کند که تو آن را به خودت ربط دهی. یک کپشنِ شعرگونه که به یک «او»ی ناشناس اشاره دارد و یا یک ردِ ناپیدا از خودت؛ حتا زورچپان که سندروم را دست خالی برنگردانی. «سندروم بازگشت به رابطههای قدیم» عطرش زود میپرد، ماندگاری ندارد و ما را با زندگیمان خیلی زود تنها میگذارد. پس دستبهعصا و محتاطانه به آدمهای جدیدِ اطراف پیام میدهیم و هیچوقت سرِ اصل مطلب نمیرویم. آدمها از «دوستداشتن» زیاد ضربه خوردهاند. آدم که از چیزی ضربه میخورد، بزرگتر میشود و احتیاط میکند. احتیاط میکند که یکوقت خدایناکرده تن بهچیزی ندهد. توضیح ندهد چه کوفتیست، اثبات نکند که آدم عصاقورتدادهای نیست؛ تا اینطوری هیچوقت برای رفتارهای نهچندان خوشایندش اماواگر نیاورد. صدای دَرِ کمد میآید. «دوستداشتن» است. میگوید نفسم گرفت، بگذار لب پنجره بروم شهر را حداقل تماشا کنم. «دوستداشتن» میرود و تو میمانی و زندگیات. زندگیای که سندرومهاش فعلن خاموش است و «ترجیح به تنهایی» بالای سرت میتابد و میگوید: «اینطوری بهتر و راحتتر است، باور کن.»
#عماد_رضایی_نیک
متن جالبی بود
لایک
نویسنده خوب حق مطلبو ادا کرده.
دست شما هم درد نکنه.
ممنون