متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    شکر یا شکوه

  • تعداد نظرات : 12
  • ارسال شده در : ۱۳۹۷/۱۰/۲۱
  • نمايش ها : 182

بسم الله الرحمن الرحیم 

گلایه دکتر شریعتی از خدا 

پاسخ سهراب از زبان خدا

 

خدایا کفر نمیگویم،

پریشانم،

چه میخواهی تو از جانم؟!

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.

خداوندا!

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیاندازی

و شب آهسته و خسته

تهی دست و زبان بسته

به سوی خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر میگویی

نمیگویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه ی دیوار بگشایی

لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرفتر

عمارتهای مرمرین بینی

و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر میگویی

نمیگویی؟!

خداوندا!

اگر روزی بشر گردی

ز حال بندگانت با خبر گردی

پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

 

پاسخ سهراب سپهری از زبان خدا...

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت

خالقت

اینک صدایم کن مرا.

 

با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد

به نجوایی صدایم کن.

 

بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان،

رهایت من نخواهم کرد.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


YaAli110
ارسال پاسخ

Amineh :
خیلی متن زیبایی بودش
ولی نسبت به اون چیزی که من قبلا خونده بودم ی سری تغییرات داشت
ولینمیدونم کدومش درست هستش

ممنون

YaAli110
ارسال پاسخ

nazanin_a :
لااایک

سپاس

─═ह☞ԹՊiՌՅԽ☜ह═─
ارسال پاسخ

خیلی متن زیبایی بودش
ولی نسبت به اون چیزی که من قبلا خونده بودم ی سری تغییرات داشت
ولینمیدونم کدومش درست هستش

myra.n.a
ارسال پاسخ

لااایک

YaAli110
ارسال پاسخ

siamak :
تشکر دوست عزیز
لاییک

ممنون از شما

YaAli110
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
تشکر {59}

ممنونم

siamak
ارسال پاسخ

تشکر دوست عزیز

AZAD
ارسال پاسخ

تشکر

YaAli110
ارسال پاسخ

aaaa2014 :
لایک

سپاس

YaAli110
ارسال پاسخ

Negin_A :
{H}

سپاس گزارم

aaaa2014
ارسال پاسخ

لایک

Negin_A
ارسال پاسخ