متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • عشق و ترس

  • دل نگرانی جزیی از عشقه... مثل حسادت مثل تعصب مثل دیوونگی مثل مالکیت طلبی مثل بغض مثل خنده... مثل ترس مثل ترس مثل ترس ترس از اینکه کسی نگاهش کنه کسی دلبری کنه براش کسی حرفای بی منظورشو با منظور بگیره کسی بخوادش کسی جور دیگه ای صداش کنه که بلغزه که بلغزوننش... اینا همه جزئی از عشقن اگه نباشن توو یه رابطه ای اون حسه عشق نیست... عشق و ترس برادر همن درست عین ترس و مرگ…
  • همه یِ ما باید کسی را داشته باشیم

  • همه یِ ما باید کسی را داشته باشیم  که وقتی یک روز ،  روزِ ما نبود  بنشینیم رو به رویش و غرغر کنان از سیر تا پیازِ تمامِ بد بیاری هایمان را  برایش تعریف کنیم  و او هم لبخند به لب گوش کند و پایانِ هر جمله مان بگوید   "حق داشتی پس اینقد عصبی بشی،  حالا ولش کن مهم نیست،  فدایِ سرت" . میدانید آدم هرچقدر هم قوی باشد  باید کسی را داشته باشد  که حالِ بدش ر…
  • کلمات می تواند...

  • کلمات می‌تواند ؛ تو را مشتاق کند مثل: "دوستت دارم" تو را ویران کند مثل: "از تو بیزارم"  تو را تلخ کند مثل: "خسته ام" تو را سبز کند مثل: "خوشحالم"  تو را زیبا کند مثل: "سپاسگزارم"  تو را سست کند مثل: "نمی‌توانم"  تو را پیش ببرد مثل: "ایمان دارم"  تو را خاموش کند مثل: "شانس ندارم"   کلمه می‌تواند تو را آغاز کند مثل: از همین لحظه شروع میکنم ، از همین نقطه …
  • سال نو مبارک

  • سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش   اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام سال نو مبارک
  • آخرین جمعه سال

  • آسمان غرق خیال است ، کجایید آقا ؟ آخرین جمعه سال است ، کجایید آقا ؟ یک نفس عاشق اگر بود زمین می فهمید عاشقی بی تو محال است ، کجایید آقا ؟ اللهم عجل لولیک الفرج
  • تلنگر

  • تلنگر : بدن برای شفا دادن خود توانایی عجیبی دارد  فقط باید با کلمات مثبت با آن صحبت کرد.    ساده‌ترین راه برای شاد بودن دست کشیدن از گلایه است.    تشویق یک آموزگارِ خوب  می‌تواند زندگی شاگردانش را دگرگون کند.   افراد خوش‌بین نسبت به افراد بدبین  عمر طولانی‌تری دارند.    نفرت مانند اسید، ظرفی که در آن قرار دارد را از بین می‌…
  • گاهی خیلی دیره

  • اولین باری که تو زندگیم چیزی رو جا گذاشتم هنوز یادمه... آخرای زمستون بود ولی هوا ، هوای بهار بود.یه شال گردن مشکی داشتم که مادر بزرگم واسم بافته بود، اون روز وقتی رسیدم سر کلاس مثل همیشه گذاشتمش تو جا میزی... زنگ آخر که خورد فراموش کردم اصلا شال گردن دارم ، تو کلاس جاش گذاشتم و وقتی فهمیدم که نزدیکای خونه بودم. نمی دونم چرا ولی برنگشتم... گفتم این هوا که شال گردن نمی خواد، فردا میرم سراغش! فردای ا…
  • کاش نامت باران بود

  • کاش نامت باران بود آنوقت تمام شهر برای آمدنت دعا می کردند... اللهم عجل لولیک الفرج
  • قلاب خودت را به آب بینداز

  • مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهی‌گیران را تماشا می کرد، در حالیکه به سبد پر ازماهی کنار آنها چشم دوخته بود،با خود گفت:  کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم. آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم.    یکی از ماهی‌گیران پاسخ داد: اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم. این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و …
  • آدم های امروز...

  • آدم هایِ امروز ، دفتر خاطرات ندارند !   درد دل ها ، مجازی شده ، ما درد دل هایمان را برایِ هم "پست" می کنیم ! ما حرف هایمان را تویِ صفحات چتِ عزیزترین هایمان می نویسیم و به در و دیوارش عکس و شعر و نوشته های قشنگ می چسبانیم !   دفترِ خاطراتِ آدم هایِ امروز ، یک صفحه ی لمسیِ چند اینچی است با کوله بارِ سنگینی از حسرت و حرف و خاطره هایِ تایپ شده ...   قبل تر ها ، برای فراموشی ، دفترهایِ …